نتایح جستجو

  1. mani24

    گلستـان شهـدای باشگاه مهندسان ایران ...

    جايزه نمي خوام دفتر را برد گذاشت رو به روش گفت: «بيا اين همه نمره بيست.» بغض گلويم را گرفته بود؛ بغضي سنگين. رو به قاب عکس کرد و گفت: «مگه نگفتي هر وقت نمره بيست بگيرم جايزه مي دي؟» بعد با اون چهره و نگاه معصومانه اش رو به من کرد و گفت: «مامان من جايزه نمي خوام فقط بگو بابا بياد خونه.» ديگه...
  2. mani24

    گلستـان شهـدای باشگاه مهندسان ایران ...

    اَللّهُمَّ الرزُقنا تُوفيقِ شَهادَةِ في سَبيلک بيائيد باور کنيم که شهدا آدمهاي عجيب و غريبي نبودند . بيائيد باور کنيم که شهدا هم مثل من وتو بودند ، آره مثل من وتو . شهدا بچه هاي همين کشور و آب و خاک بودند. بعضي ها طوري از شهدا حرف مي زنند که انگار اونها موجوداتي غير طبيعي هستند که زندگي کردن و...
  3. mani24

    گلستـان شهـدای باشگاه مهندسان ایران ...

    خواندم که نوشته بودي : من هرگز اجازه نمي دهم که صداي حاج همت در درونم گم شود . اين سردار خيبر قلعه ي قلب مرا نيز فتح کرده است و حالا ... مينويسم که اي سيد شهيدان اهل قلم صدايت هيچگاه در گذر زمان گم نخواهد شد ، که تو قلعه ي قلب تاريخ را نيز فتح کردي ...
  4. mani24

    گلستـان شهـدای باشگاه مهندسان ایران ...

    آماده شویم برای ظهور ميگفت: هر روز صبح در خانمان را آب و جارو ميکنم... ميدانم پسرم ديگر نمي آيد.. اما فقط به اين اميد که قطعه اي از بدنش يا پلاکش را برايم بياورند تا دفن کنم و هر روز مزارش محل راز و نيازم باشد... راستي مگر بچه هاي گردان امام حسين(ع) هنوز به او نگفته اند پسرش را در آب هاي...
  5. mani24

    گلستـان شهـدای باشگاه مهندسان ایران ...

    شهادت چیست؟ شهادت خلوت عاشق و معشوق است. شهادت تفسیر بردار نیست ، ای آنانکه در زندان تن اسیرید به تفسیر شهادت ننشینید که از درک قصه شهادت عاجزید. فقط شهید می تواند شهادت را درک کند. شهید کسی نیست که ناگهان در خون بغلتد و نام شهید را برخود بگیرد. شهید در ان دنیا قبل از اینکه در خون بتپد، شهید...
  6. mani24

    گلستـان شهـدای باشگاه مهندسان ایران ...

    آماده شویم برای ظهور باران خیلی تند می آمد. به م گفت « من می رم بیرون» گفتم « توی این هوا کجا می خوای بری؟» جواب نداد. اصرار کردم . بالاخره گفت « می خوای بدونی ؟ پاشو تو هم بیا. » با لندرور شهرداری راه افتادیم توی شهر. نزدیکی های فرودگاه یک حلبی آباد بود. رفتیم آنجا. توی کوچه پس کوچه هایش پر...
  7. mani24

    گلستـان شهـدای باشگاه مهندسان ایران ...

    آماده شویم برای ظهور شرایط امروزه ی ما هم شرایط جنگ است، آن هم جنگ نرم! عملیات بود ودرگیری به شدت ادامه داشت. شهید کاوه هم یک ترکش خورده بود. اما اصلا به روی خودش نمی اورد. کم کم رنگ صورتش عوض شد و مشخص بود که حسابی ضعف کرده. باچند تا از بچه ها رفتیم به او گفتیم: ((شما زخمی شدی،باید بری عقب...
  8. mani24

    لبخندهاي پشت خاكريز

    بني صدر واي به حالت! پدر و مادرم مي گفتند:«بچه اي» و نمي گذاشتند بروم جبهه، يك روز كه شنيدم بسيج اعزام نيرو دارد، لباس هاي صغري خواهرم را روي لباسم پوشيدم و سطل آب را برداشتم و به بهانه آوردن آب از چشمه زدم بيرون ، پدرم كه گوسفند ها را از صحرا مي آورد داد زد :«صغرا كجا»؟ براي اينكه نفهمه سيف...
  9. mani24

    لبخندهاي پشت خاكريز

    اين طوري لو رفت دو تا بچه بسيجي ، غولي را همراه خودشان آورده بودند و هاي هاي مي خنديدند. گفتم : «اين كيه؟» گفتند : «عراقي» گفتم: «چطوري اسيرش كرديد ؟» مي خنديدند !!! گفتند:«از شب عمليات پنهان شده بود ، تشنگي فشار آورده با لباس بسيجي هاي خودمان آمده ايستگاه صلواتي شربت گرفته بود. پول داده...
  10. mani24

    لبخندهاي پشت خاكريز

    جنگ جنگ تا پیروزی شنیده اید می گویند عدو شود سبب خیر؟ ما تازه دیروز معنی آنرا فهمیدیم. دیروز عصر که با خمپاره سنگر تدارکات را زدند. نمی دانید تدارکاتچی بیچاره چه حالی داشت، باید بودید و با چشمان خودتان می دیدید. دار و ندارش پخش شده بود روی زمین، کمپوت، کنسرو، هر چه که تصورش را بکنید، همه...
  11. mani24

    لبخندهاي پشت خاكريز

    فرصت طلبی پشت هم حرف می زد ،تند غذا می خورد،سریع راه می رفت و به همین ترتیب هم نماز می خواند.عجله در ذاتش بود. هر چه می گفتیم: چه خبر است بابا! لااقل این دو ركعت نماز را شمرده تر و با حوصله تر بخوان كه خودت بفهمی چه می گویی.اما او توجیه می كرد و می گفت:در جبهه آدم باید نماز را طوری بر گزار...
  12. mani24

    لبخندهاي پشت خاكريز

    به شرط سوت بلبلی من و حسین تازه به جبهه آمده بودیم و فقط همدیگر را می شناختیم! فرستادنمان دژبانی و شدیم نگهبان. خیلی شاکی بودیم. همان شب اول قرار شد دو نفری بایستیم جلوی در ورودی پادگان. حالا چه موقعی است؟ ساعت دو نصف شب و ما تشنه خواب و اعصاب مان خط خطی و کشمشی. حسین که خیلی حرص می خورد گفت...
  13. mani24

    لبخندهاي پشت خاكريز

    با دست بگیرید آموزش خمپاره انداز بود و تفاوت آنها با یکدیگر، اینکه بعضی صدا و سوت ندارند و ناغافل می آیند و چطور می شود از ترکش آنها در امان بود. مسئول آموزش می گفت: گاهی آدم زمانی به خودش می آید که دیگر خیلی دیر است. خمپاره درست بالا سرت است، حتی فرصت اینکه بنشینی نداری. صحبت که به اینجا...
  14. mani24

    لبخندهاي پشت خاكريز

    درس خمپاره کلاس آموزش رزمی داشتیم. درس خمپاره و انواع آن. مربی یکی از آنها را بالا گرفته بود و توضیح می داد: اینکه می بینید، اینقدر شازده است و مؤدب و سر به زیر، جناب خمپاره 120 است. خیلی آقاست. وقتی می آید پیشاپیش خبر می کند، پیک می فرستد، سوت می زند که برادر سرت را ببر داخل سنگر من آمدم، خورد...
  15. mani24

    لبخندهاي پشت خاكريز

    درد و درمان كسی جرأت داشت بگوید من مریضم، هه ماشاءلله دكتر بودند. آن هم از آن فوق تخصص هایش! می ریختند سرش. یكی فشار خونش را می گرفت، البته با دندان، دیگری نبضش را بررسی می كرد، البته با نیشگون،‌همه بدنش می كندند، قیمه قرمه اش می كردند. بعد اظهار نظر می شد كه مثلا فشار خونش بالاست یا چربی خون...
  16. mani24

    لبخندهاي پشت خاكريز

    برای کار می روم یکی از برادران بسیجی که به تازگی با هم دوست شده بودیم، یکروز مرا کنار کشید و گفت: اگر کاری نداری بیا با هم برویم تا مخابرات. پرسیدم: تو که خیلی وقت نیست اعزام شدی. گفت: درست است، اما حقیقت اش این است که خانواده ام موافقت نمی کردند بیایم، من هم برای اینکه از دستشان خلاص بشوم گفتم...
  17. mani24

    لبخندهاي پشت خاكريز

    جناب سرهنگ اسمش یوسف بود. اما بخاطر انضباط و لفظ قلم حرف زدنش ما بهش می گفتیم جناب سرهنگ. دو سالی می شد که اسیر شده بود و با ما تو یک اردوگاه بود. بنده ی خدا چند بار افتاده بود به التماس که جان مادرتان این قدر به من نگویید جناب سرهنگ. کار دستم می دهید ها. اما تا می آمدیم تمرین کنیم که دیگر به...
  18. mani24

    روزشمار دفاع مقدس

    1 روزگار 31 ارديبهشت 1361شمسی: شهادت نخستین فرمانده تیپ 21 امام رضا(ع) ساواک بارها برای دستگیری محمدمهدی خادمالشریعه نقشه کشید اما او هر بار با زیرکی از چنگ آنها میگریخت. باپیروزی انقلاب، عضو سپاه شد و مسئولیت دفتر فرماندهی سپاه خراسان رابرعهده گرفت. پس از آن، دوره فشرده خلبانی را در تهران...
  19. mani24

    برای تو می نویسم

    می گفتند: ” سختی ها نمک زندگــــــی است “ امّا چرا کسی نفهمید که ” نمــــــک “ برای من که خاطراتم زخمی است ، شور نیست ؛ مزه ” درد” می دهد ! می گفتند: ” سختی ها نمک زندگــــــی است “ امّا چرا کسی نفهمید که ” نمــــــک “ برای من که خاطراتم زخمی است ، شور نیست ؛ مزه ” درد” می دهد !
  20. mani24

    کوچه های تنهایی

    میبینے بزرگتریــ ــن آرزوی منـ چه کم حرفــــ اسـ ــ ــت!
بالا