نتایح جستجو

اون پایینیه منم نمیدونم چی میخواد بگه چون نگفته که :w20:

سلام بر لرد کبیر :gol: امروز رفتم فرشاد رو دیدم عزیزم......داشت دست میزد و میرقصید ... :w12: راستی مهران تو حواست به این بچه هست یا نه؟ خوب استعدادی داره ها؟یه عالمه دختر دوره ش کرده بودن :whistle: قربونش برم مثل باباش سینه چاک و فدایی زیاد داره :w16: چشماشم که دختر کشه :D یه چی میشه این پسله...

در خدمت هستیم برادر بزرگوار چشم ولی این قرار رو زودتر بذارین چون میدونم کلی روحیه میگیرین من خودم که خیلی شارژ شدم مخصوصا که دیدم شرایطشو بهتر از قبل بود خیلی باید رو این قضیه پافشاری کنیم چون اونا فقط این به دردشون میخوره به سلامت برادر بزرگوار

خب خدمتون بگم که فرشاد کوشولوی شیطون براش آهنگ گذاشته بودن دست میزد و میرقصید ندا هم دیگه گریه نمیکرد ولی همینطوری هاج و واج نگاهم میکرد نوشین خانوم قرتی هم باید بیای ببینی که چی راه انداخته اونجا مامانشم که قرتیه یه تختی براش درست کرده و یه لباسایی که بنظرم خیلی متفاوتتر از اونایه دیگست ولی...

تازه خیلی اونجا تمییز تر شده بود و هواش هم اصلا بو نمیداد بچه ها رو هم تابستونی زمستونی کردن جابجا شون کردن ااولش قاطی کردم ولی عباس تو همچنان مثل یه کینگ سر جاش مونده.

سلام یوحنای عشقم خوبی مامانی اومدم یه سر گفتم بیام یه سر بزنم ببینم هستی یا نه......... که نه.

سلام فروغ پس چرا من هر وقت میام تو نیستی . یا رفتی یا بعدش میای دلم پوسید از بس اومدم اینجا چراغت خاموش بود

سلام مانی جان مهرداد خودش برگشت خب میتونی اکسچنج کنی آهنگ بدی سفارش تحویل بگیری [IMG]

سلام برادر بزرگوار خوبی خوشی ... ای بابا این چه حرفیه هرکی باید سهم خودشو انجام بده منم هر کاری از دستم بر بیاد انجام میدم تازه هم دلت بسوزه رفتم عباستو دیدم جیگر شده بود لباس سبز پوشیده بود رنگ چشماش بعدشم جوراب خوشکل دستش کرده بودن که نکنه تو دهنش رفتم پیشش از خنده عقبکی غش کرد از خنده

سلام آتوسا جوون تو رو خدا این چه زندگی که داری خب اینهمه بچه که راه انداختین معولمه که باید اینطوری خرجشون رو دربیاری. یه کم جلو خودتونو میگرفتین این همه ریز و درشت دورو برتون رو نمیگرفتم که مجبور شی یخ حوض بشکنی. همه خوبن اون پایینه هم یه چی گفت خودمم هنوز جوابشو ندادم برم بخونم ببینم چی میگه

امیدوارم که هرچی زودتر سلامتیشون رو بدست بیارن :gol: معجزه تو این دنیا خیلی رخ داده و خواهد داد تا وقتی معجزات هستن نا امیدی مفهمومی نداره :w16: هر جای متن رو خوندم متوجه نشدم که اشاره ای به مادرشون شده باشه :w05:

ما هم از همون گربه مظلوم ساده ها میاریم که مموشی فکرش به هزار جا بره الا اینکه ممکنه پیشی ما بخوردش [IMG] [IMG] [IMG] [IMG] [IMG]

ای بابا مهران من از وفتی دنیا رو دارم وارونه میبینم یه چیزای دیگه هم میبینم.

مهران من به تو که دیگه نباید توضیح بدم هر کی دیگه بود تعجب نمیکردم ولی تو دیگه چرا :crying2:

شام نمیدی؟ شام نمیدی؟؟ باشه نده یه روز میای میبینی یه گربه آوردم تو صفحه ت این مموشیو خورده....جای طلبام [IMG] حالا ببین من کی گفتما!!!!!!!

اونچه که حق مطلب بود رو دوست عزیز bmd گفتن بیش از اون گفتن گستاخی میشه. حقیقت تلخ این سه داستان رو کسی میفهمه که خودش با عمق مفاهیمش زندگی کرده باشه. اولین داستان برای من خیلی محسوس تر از دوتای دیگه بود. چون دارم باهاش زندگی میکنم :biggrin:;) ممنون از شما رئیس که مثل همیشه مطالب جذاب و خواندنی...

مهران مشکل اینه که دیگه نه اسمش کار میکنه نه اون شکلکه کلا یه جورای ناجوری بدجور به ریشخند گرفتار شدیم

سلام آرامش جان :gol: چه خبر خانوم آزمایشها تموم شد؟ خوب کردی که پشتشو گرفتی. داری کلکشو میکنی؟ فقط با یه حمله گازانبری میتونستی حریفش بشی :D;) خیلی خوشحالم که دیدمت ایشالله برا دفاعیه دعوتمون کنی یه شیرینی مشت هم بدی که از خجالتمون حسابی در بیای :whistle: :biggrin: :biggrin: :biggrin...

[IMG]

[IMG]