نتایح جستجو

  1. !/!

    دست‌نوشته‌ها

    هوس کردم واسه دخترم قصه بگم ...! p.s : از ته مونده های ارزوهام... /
  2. !/!

    نوشته های ماندگار

    مترسک:من مغز ندارم، تو سرم پر از پوشالِ دوروتي: اگه مغز نداري پس چه جوري حرف ميزني؟ مترسک:نميدونم ... ولي خيلي از آدمها هم هستن که بدون مغز يه عالمه حرف ميزنن..! The Wizard of Oz 1930
  3. !/!

    [IMG]

    [IMG]
  4. !/!

    خنده دارترين سئوالات کاربران iran-eng

    تاپیک زیر خاکی میکشین بیرون !
  5. !/!

    نوشته های ماندگار

    من يه همسر داشتم، زيبا بود. قمار بازي ميکرد و يه عالمه بدهي بالا آورده بود. طلبکارا صورتشو خط خطي کردن و ما پولي براي جراحيش نداشتيم، ميخواستم بدونه که زخماش برام اهميتي نداره، براي همين يه تيغ گذاشتم تو دهنم و اين کارو کردم، ميدوني بعدش چي شد...؟ نتونست اينجوري منو ببينه و ترکم کرد. حالا...
  6. !/!

    نوشته های ماندگار

    مینا : من صبح که از خواب پا میشم دلم می خواد کسی نباشه باهام حرف بزنه می خوام از خونه که بیرون می رم، کسی منتظرم نباشه که برگردم. دل کسی برام تنگ نشه، کسی منو نخواد ... می خوام تنها باشم! -- ترانه علیدوستی کنعان
  7. !/!

    تولدت مبارک به همه ارزوهات برسی /

    تولدت مبارک به همه ارزوهات برسی /
  8. !/!

    خوبی monmoni ...؟

    خوبی monmoni ...؟
  9. !/!

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    یه وقتایی دیگه حسش نیست غصه بخوری . . .رسما" غصه تو رو میخوره....!
  10. !/!

    مرسی!

    مرسی!
  11. !/!

    آقا رضای گل تولدت مبارک

    تبریک میگم/ مرسی/ دوستمه!
  12. !/!

    دست‌نوشته‌ها

    حواسم زخمی شده! حواسم خسته شده! از بس که حواسم رو پرت کردم،دیگه حوصله‌ی برگشتن نداره! چند سال دیگه،اسمش رو میذارن آلزایمر! ولی من که می‌دونم، شما هم شاهدید،به همه بگید این پیرمرده آلزایمر نداره! اینقدر حواسش رو پرت کرد که یه روز خسته شد و رفت و دیگه برنگشت! p.S :بدجنس باشید گاهی! از عمد...
  13. !/!

    دست‌نوشته‌ها

    عجب کافئینی دارد خاطرات تو که اینگونه بی خوابم میکنند...!
  14. !/!

    نوشته های ماندگار

    تو فكر مي‌كني اينجا مركز دنياست. فكر مي‌كني هيچ چيز اينجا تغيير نمي‌كنه اما وقتي براي يك سال، دو سال اينجارو ترك مي‌كني و بر مي‌گردي مي‌بيني همه چيز تغيير كرده. چيزايي كه به دنبالشون اومدي ديگه نيستن. هرچي به تو تعلق داشته از بين رفته. قبل از اينكه عزيزانت رو پيدا كني مجبوري چند سال دوري بكشي و...
  15. !/!

    دست‌نوشته‌ها

    راستش را بخواهي رفتن تو چيزي را تکان نداد! من هنوزهم قهوه ميخورم... سيگار ميکشم .. قدم ميزنم. هستم؛ اما تلخ تر.. بيشتر... تنهاتر...! I know you didn't want to leave B U The hope runs dry, and the words of comfort T
  16. !/!

    نوشته های ماندگار

    پیشترها فقط چشم‌هایت را دوست داشتم حالا چین و چروک‌های کنارشان را هم مانند واژه‌ای قدیمی که بیشتر از واژه‌ای جدید همدردی می‌کند پیشترها فقط شتاب بود. برای داشتن آنچه داشتی، هربار دوباره پیشترها فقط حالا بود، حالا پیشتر ها هم هست چیزهای بیشتری برای دوست داشتن راه‌های بسیاری برای انجام دادن این...
  17. !/!

    [IMG]

    [IMG]
  18. !/!

    زنگ تفریح ... گپ و گفت های خودمونی!

    تاپیک ادبیات : ادبیات
  19. !/!

    دست‌نوشته‌ها

    از يه جايی به بعد نه اين که فايده نـداشته باشه نـه! ارزشش رو ديـگه نـداره ! / It's the end for me and you Somehow we always knew
بالا