ای بی وفا، راز دل بشنو، از خموشی من
این سکوت مرا ناشنیده مگیر
ای آشنا، چشم دل بگشا، حال من بنگر
سوز و ساز دلم را ندیده مگیر
امشب که تو در کنار منی، غمگسار منی
سایه از سر من تا سپیده مگیر
ای اشک من، خیز و پرده مشو، پیش چشم تـَرَم
وقت دیدن او راه دیده مگیر
دل دیوانهی من به غیر از محبت
گناهی...