قصه
قصه
اینم قصه ای که همیشه مادرم واسم تعریف می کرد!
البته زیاد اهل قصه و اینا نبودم اما نمی دونم چرا این قصه رو دوست داشتم!
محتوا=0.5 !!!!!!
یه روز سپهر با دوستاش و سهند و حمیدرضا می خواد بره اردو، بعد، روز اردو، صبح زود بیدار میشه و میره سوار ماشین میشه ولی فقط سهند و حمیدرضامیان و دستاش به...