نتایح جستجو

  1. hadi2643

    [IMG]

    [IMG]
  2. hadi2643

    [IMG]

    [IMG]
  3. hadi2643

    تسلیت می گم ایشالا با مقزبین در گاه خدا محشور بشند شرمنده نمی دونستم

    تسلیت می گم ایشالا با مقزبین در گاه خدا محشور بشند شرمنده نمی دونستم
  4. hadi2643

    [IMG]

    [IMG]
  5. hadi2643

    سلام آجی خوبی

    سلام آجی خوبی
  6. hadi2643

    سلام ارادت خوبی من خوبم

    سلام ارادت خوبی من خوبم
  7. hadi2643

    سلام آجی امر بفرما

    سلام آجی امر بفرما
  8. hadi2643

    سلامتی ممنونم

    سلامتی ممنونم
  9. hadi2643

    جای خالی را با گزینه‌ی مناسب پر کنید. «به نام خدای ………… بیانداخت شمشیر را شاه دین» 1) جهان...

    جای خالی را با گزینه‌ی مناسب پر کنید. «به نام خدای ………… بیانداخت شمشیر را شاه دین» 1) جهان آفرین 2) مهربان 3) کریم 4) رحیم صبر کنید به جاهای جالب‌ترش هم میریسیم ! ـ جای خالی را با گزینه‌ی مناسب پر کنید. «بهرام که گور می‌گرفتی همه عمر دیدی که چه‌گونه گور ………… گرفت» 1) شهرام 2) مهرام 3) بهرام...
  10. hadi2643

    دختره ميره تو كتاب فروشي ميگه آقا ببخشيد كتاب برتري زن بر مرد دارين؟ مرده نگاش ميكنه ميگه خانم...

    دختره ميره تو كتاب فروشي ميگه آقا ببخشيد كتاب برتري زن بر مرد دارين؟ مرده نگاش ميكنه ميگه خانم شرمنده ما اينجا رمان تخييلي نميفروشيم
  11. hadi2643

    مردی از اینکه زنش به گربه خانه بیشتر از او توجه میکرد ناراحت بود، یک روز گربه را برد و چندتا...

    مردی از اینکه زنش به گربه خانه بیشتر از او توجه میکرد ناراحت بود، یک روز گربه را برد و چندتا خیابان آنطرف تر ول کرد ولی تا رسید به خانه، دید گربه زود تر از اون برگشته خونه، این کار چندین دفعه تکرار شد و مرد حسابی کلافه شده بود. بالاخره یک روز گربه را با ماشین گرداند، از چندین پل و رودخانه پارک...
  12. hadi2643

    مردی از اینکه زنش به گربه خانه بیشتر از او توجه میکرد ناراحت بود، یک روز گربه را برد و چندتا...

    مردی از اینکه زنش به گربه خانه بیشتر از او توجه میکرد ناراحت بود، یک روز گربه را برد و چندتا خیابان آنطرف تر ول کرد ولی تا رسید به خانه، دید گربه زود تر از اون برگشته خونه، این کار چندین دفعه تکرار شد و مرد حسابی کلافه شده بود. بالاخره یک روز گربه را با ماشین گرداند، از چندین پل و رودخانه پارک...
  13. hadi2643

    مردی از اینکه زنش به گربه خانه بیشتر از او توجه میکرد ناراحت بود، یک روز گربه را برد و چندتا...

    مردی از اینکه زنش به گربه خانه بیشتر از او توجه میکرد ناراحت بود، یک روز گربه را برد و چندتا خیابان آنطرف تر ول کرد ولی تا رسید به خانه، دید گربه زود تر از اون برگشته خونه، این کار چندین دفعه تکرار شد و مرد حسابی کلافه شده بود. بالاخره یک روز گربه را با ماشین گرداند، از چندین پل و رودخانه پارک...
  14. hadi2643

    مردی از اینکه زنش به گربه خانه بیشتر از او توجه میکرد ناراحت بود، یک روز گربه را برد و چندتا...

    مردی از اینکه زنش به گربه خانه بیشتر از او توجه میکرد ناراحت بود، یک روز گربه را برد و چندتا خیابان آنطرف تر ول کرد ولی تا رسید به خانه، دید گربه زود تر از اون برگشته خونه، این کار چندین دفعه تکرار شد و مرد حسابی کلافه شده بود. بالاخره یک روز گربه را با ماشین گرداند، از چندین پل و رودخانه پارک...
  15. hadi2643

    مردی از اینکه زنش به گربه خانه بیشتر از او توجه میکرد ناراحت بود، یک روز گربه را برد و چندتا...

    مردی از اینکه زنش به گربه خانه بیشتر از او توجه میکرد ناراحت بود، یک روز گربه را برد و چندتا خیابان آنطرف تر ول کرد ولی تا رسید به خانه، دید گربه زود تر از اون برگشته خونه، این کار چندین دفعه تکرار شد و مرد حسابی کلافه شده بود. بالاخره یک روز گربه را با ماشین گرداند، از چندین پل و رودخانه پارک...
  16. hadi2643

    مردی از اینکه زنش به گربه خانه بیشتر از او توجه میکرد ناراحت بود، یک روز گربه را برد و چندتا...

    مردی از اینکه زنش به گربه خانه بیشتر از او توجه میکرد ناراحت بود، یک روز گربه را برد و چندتا خیابان آنطرف تر ول کرد ولی تا رسید به خانه، دید گربه زود تر از اون برگشته خونه، این کار چندین دفعه تکرار شد و مرد حسابی کلافه شده بود. بالاخره یک روز گربه را با ماشین گرداند، از چندین پل و رودخانه پارک...
  17. hadi2643

    مردی از اینکه زنش به گربه خانه بیشتر از او توجه میکرد ناراحت بود، یک روز گربه را برد و چندتا...

    مردی از اینکه زنش به گربه خانه بیشتر از او توجه میکرد ناراحت بود، یک روز گربه را برد و چندتا خیابان آنطرف تر ول کرد ولی تا رسید به خانه، دید گربه زود تر از اون برگشته خونه، این کار چندین دفعه تکرار شد و مرد حسابی کلافه شده بود. بالاخره یک روز گربه را با ماشین گرداند، از چندین پل و رودخانه پارک...
  18. hadi2643

    مردی از اینکه زنش به گربه خانه بیشتر از او توجه میکرد ناراحت بود، یک روز گربه را برد و چندتا...

    مردی از اینکه زنش به گربه خانه بیشتر از او توجه میکرد ناراحت بود، یک روز گربه را برد و چندتا خیابان آنطرف تر ول کرد ولی تا رسید به خانه، دید گربه زود تر از اون برگشته خونه، این کار چندین دفعه تکرار شد و مرد حسابی کلافه شده بود. بالاخره یک روز گربه را با ماشین گرداند، از چندین پل و رودخانه پارک...
  19. hadi2643

    قاضی: شکایت شما از این اقا اینه که به شما گفته: احمق ، بیشعور ، نفهم… شاکی: بله.عین حقیقته...

    قاضی: شکایت شما از این اقا اینه که به شما گفته: احمق ، بیشعور ، نفهم… شاکی: بله.عین حقیقته. قاضی:پس اگه عین حقیقته چرا شکایت کردی؟
  20. hadi2643

    قاضی: شکایت شما از این اقا اینه که به شما گفته: احمق ، بیشعور ، نفهم… شاکی: بله.عین حقیقته...

    قاضی: شکایت شما از این اقا اینه که به شما گفته: احمق ، بیشعور ، نفهم… شاکی: بله.عین حقیقته. قاضی:پس اگه عین حقیقته چرا شکایت کردی؟
بالا