دوست دارم لحظه لحظه با تو بودن را .
كنار تو شا نه به شانه قدم زدن تا گل سرخ را.
با تو كوچه هاي بي قراري را دويدن و به خيابان خاطره رسيدن را .
دوست دارم كنار تو در بارش يكريز غزل رفتن و دست در دست هم در تب يك هيجان تازه تر سوختن را.
[IMG]
برای تو مینویسم زندگی من ........
برای تو ئی که هر لحظه ام پراز وجود توست .....و با یاد تو میگذرد ....
دستانت را لمس می کنم .........
صورتت را نوازش می کنم .....
تو را در اغوش می گیرم .....
برایت از دلم میگویم .....
از حرف هایی میگویم که قاصدک هایی از عشق را به همراه دارند .......
[IMG]
نفسم
عشق من ...
چقدر بیتابم در این لحظات که نیستی و یادت را به اغوش میکشم ....
چقدر بیتابم ...
چقدر بیتابم این لحظات را که دوریت را به رخ عاشقانه های من میکشند ...
ای کاش ......می امدی و نمیگذاشتی که روزگار فاصله ها برای عشقمان علم کنند ...
ای کاش بیایی و مرا با خود به سرزمین قلبت به حصار...
دستانت را به دور گردنم حلقه کن .......بگذار لبهایمان همه ی فاصله ها را بردارند ..........
پلکهایمان ...........نوازش کنند یکدیگر را .........ترنم هم اغوش بودنمان ..........در اسمان .....به دور از زمین .......
در مکانی مملوء از عشق ........
اسمان با احساسمان هم اوا میشود و ترنم عشق را با بارش...
اسمانم را برای از تو نوشتن از خدا خواستم ....
تمام هاله احساسم را به دور پیچک محصور کرده عشق سرودم ....
من عاشقانه نوشتن از تو را با تمام وجودم دوست دارم .....
اسمانم ...فاصله را با دمیدن احساس عشق مایوس میکند ......حسرت دوری دلها را به فاصله ها میبارد ....و عشق را با
نزدیکی دلها تقدیم...
میدونی وقتی دلم بی تاب میشه میرم توی خیابون .....زیر اسمون ...ازاسمون میخوام هر جا که عشقم اونجاست را پر ازباران بوسه کنه ....
به اسمونمیگم .....من چشمامو میبندم ......اغوش عشقم رو بر من ببار .....
به باد میگم
عشقم همه زندگی منه .......من از ترنم نفسهای عشقم نفس میکشم ....بازدم نفسهای عشقم...
دلم تنگ است
نغمه ای ازحدیث دلتنگیم را باز گو میکنم ..دغدغه نگاه پر از خواهشم برای بازگشت تو ...
دلم تنگ است ..
بر من ببار ...ببار از تفسیر سکوت عشقت که مرا مجنون خود کرده است ..
اینجا منم و یک عالمه خاطره ....خاطرات دستان تو ....نگاه تو ....چه بی تاب مرا صدا میکند .
بی تو چه کنم ...چه کنم...
باید خیانت ڪنے، تا دیوونه ات باشن!!
باید دروغ بگے، تا همیشہِ تو فڪرت باشن!
باید هے رنگ عوض ڪنے، تا دوسِت داشته باشن!!
اگه ساده اے، اگه باوفایے!!
اگه یك رنگے،
همیشہِ تنہِایے!!
[IMG]
گاهی وقتا توی رابطه ها
نیازی نیست طرفت بهت بگه :
برو !
همین که روزها بگذره و یادی ازت نگیره
همین که نپرسه چجوری روزا رو به شب میرسونی
همین که کار و زندگی رو بهونه میکنه...
همین که دیگه لا به لای حرفاش دوستت دارم نباشه
و همین که حضور دیگران توی زندگیش
پر رنگ تر از بودن تو باشه
هزار بار سنگین تر...
گفته بودی دلتنگی هایم را با قاصدک ها قسمت کنم
تا به گوش تو برسانند....
می گفتی قاصدکها گوش شنوا دارند...
غم هایت را در گوششان زمزمه کن و به باد بسپار ....
من اکنون صاحب دشتی قاصدکم!
اما مگر تو نمی دانستی قاصدکهای خیس از اشک
می میرند؟
[IMG]
گم شدم
در تاریخ جداییمان!
در لحظه ای که نگاهت را
به سیاهی چشمانم دوختی
و با همان معصومیت همیشگی ات
مرا در اغوش کشیدی...!
از ان زمان...
روزها....
ماه ها...
و سالهاست میگذرد!
هنوز اما گم شده در همان نگاهم....!
[IMG]