نتایح جستجو

  1. atousa_m

    [IMG]

    [IMG]
  2. atousa_m

    چرا 5 شنبه نیستی؟

    چرا 5 شنبه نیستی؟
  3. atousa_m

    [IMG]

    [IMG]
  4. atousa_m

    زیارت قبول برادر از طرف ما هم سنگ بزن به شیطون کم آوردی فحش بده

    زیارت قبول برادر از طرف ما هم سنگ بزن به شیطون کم آوردی فحش بده
  5. atousa_m

    ای بابا...ای بابا

    ای بابا...ای بابا
  6. atousa_m

    مرده شور هیکلتان را ببرد!

    باز هم تفاوتی مشاهده نشد
  7. atousa_m

    درود بر شما نیز باد تشریف بردین به سلامتی؟

    درود بر شما نیز باد تشریف بردین به سلامتی؟
  8. atousa_m

    اندر حکایات باشگاه مهندسان

    اگه تکراری بود ببخشید، چون از بس حکایت دیدم و خوندم دیگه همه رو با هم قاطی کردم ماشین مردی در هنگام رانندگی، درست جلوی حیاط یک تیمارستان پنچر شد و مجبورشد همان جا به تعویض لاستیک بپردازد. هنگامی که سرگرم این کار بود، ماشین دیگری به سرعت از روی مهره های چرخ که در کنار ماشین بودند گذشت و آن ها...
  9. atousa_m

    اندر حکایات باشگاه مهندسان

    شیطانی به شیطان دیگر گفت: "به آن مرد متواضع نگاه کن که در جاده راه می‌رود، در این فکرم که به سراغش بروم و روحش را در اختیار بگیرم." رفیقش گفت: "به حرفت گوش نمی‌دهد، تنها به چیزهای مقدس می‌اندیشد." اما شیطان به همان روش مشتاق و متعصب همیشگی‌اش، خود را به شکل ملک مقرب جبرئیل درآورد و در برابر مرد...
  10. atousa_m

    گندم طلایی با گلایل طلایی نسبتی داره؟

    گندم طلایی با گلایل طلایی نسبتی داره؟
  11. atousa_m

    سلام عمه جون رنگت مبارک بد نبود جاتون خالی

    سلام عمه جون رنگت مبارک بد نبود جاتون خالی
  12. atousa_m

    اندر حکایات باشگاه مهندسان

    خانمی مقداری پول برداشت که دخترش را به سینما ببرد. دخترک هیجانزده بود و مدام از مادر می‌پرسید که چقدر طول می‌کشد تا به سینما برسند. زن پشت چراغ قرمز توقف کرد، گدایی را دید که در پیاده رو نشسته بود. آوایی به او گفت: "تمام پولت را به او بده!" زن گفت: "می‌توانم نصف پولم را بدهم، و بیرون منتظر بمانم...
  13. atousa_m

    پژ دو شنبه ها عصر کار داره مگر اینکه کنسلش کنه

    پژ دو شنبه ها عصر کار داره مگر اینکه کنسلش کنه
  14. atousa_m

    اندر حکایات باشگاه مهندسان

    سجاد ، پژمان ، ملیسا و آتوسا که 20 سال بود همدیگه رو ندیده بودند توی یه مهمونی همدیگه رو می بینن و شروع می کنن در مورد زندگی هاشون برای همدیگه تعریف کنن ... بعد از مدتی پژمان بلند میشه میره دستشویی . سه تای دیگه صحبت رو می کشونن به تعریف از فرزندانشون : سجاد : پسر من باعث افتخار و خوشحالی...
  15. atousa_m

    چون عصرش کار داره

    چون عصرش کار داره
  16. atousa_m

    رفته سر پروژه

    رفته سر پروژه
  17. atousa_m

    فردا بعیده سه شنبه هم اصلاً نمیشه احتمالاً میشه همون آخر هفته

    فردا بعیده سه شنبه هم اصلاً نمیشه احتمالاً میشه همون آخر هفته
  18. atousa_m

    اندر حکایات باشگاه مهندسان

    اسپمری روی کنگره های قدیمی باشگاه نشسته بود . ارسالهای جدید را تماشا می کرد . تاپیک ها و ردپای حذف آن را و کاربرهایی را می دید که به امتیاز و رنکینگ ، به پست و تاپیک دل می بندند . اسپمر اما می دانست که تاپیک ها حذف می شوند ، پست ها ادیت می شوند ، تالارها قفل می شوند و فعالیت ها کم می شوند . او...
  19. atousa_m

    اندر حکایات باشگاه مهندسان

    در یک پارک زنی با یک مرد روی نیمکت نشسته بودند و به کودکانی که در حال بازی بودند نگاه میکردند. زن رو به مرد کرد و گفت: "دختری که لباس ورزشی قرمز دارد و از سرسره بالا میرود دختر من است". مرد در جواب گفت: "چه دختر زیبایی و در ادامه گفت او هم پسر من است"، و به پسری که تاب بازی میکرد اشاره کرد ...
  20. atousa_m

    اندر حکایات باشگاه مهندسان

    در دستانم دو جعبه دارم که لرد آنها را به من هدیه داده است. او به من گفت: غمهایت را در جعبه سیاه و شادی هایت را در جعبه طلایی جمع کن. من نیز چنین کردم ! با وجود اینکه جعبه طلایی روز به روز سنگین تر می شد اما از وزن جعبه سیاه کاسته می شد! در جعبه سیاه را باز کردم و با تعجب دیدم که ته آن سوراخ...
بالا