دختر چسب فروش
دخترک طبق معمول هر روز جلوی کفش فروشی ایستاد و به کفش های قرمز رنگ با حسرت نگاه کرد.
بعد به بسته های چسب زخمی که در دست داشت خیره شد و یاد حرف پدرش افتاد:
"اگر تا پایان ماه هر روز بتونی تمام چسب زخم هایت را بفروشی آخر ماه کفش های قرمز رو برات می خرم".
دخترک به کفش ها نگاه کرد...
داستان "مرد سیگاری"
توی فرودگاه یکی بود که پشت سرم سیگار میکشید . یکی دیگه رفت جلو گفت:
- بخشید آقا.........! شما روزی چند تا سیگار میکشین...؟!
- طرف جواب داد: منظور؟
- منظور اینکه اگه پول این سیگارا رو جمع میکردین، به اضافهی پولی که به خاطر سلامتیتون خرج دوا و دکتر میکنین، الان اون...
آخی عزیزم منم خیلی دلم گرفته بود...
اتفاقی این تاپیک و دیدم و تعجب کردم فک کردم مثه بقیه تاپیکا ست
منم سال گذشته پدرم بود ولی حالا خیلی جاش خالیه
دلم نمیاد روز پدربرم سر خاکش
روحشو همیشه کنارم احساس میکنم میدونم همه همینطورن
ممنون از توجه ات عزیزم