در زمینی که ضمیر من و توست ، از نخستین دیدار ، هر سخن ، هر رفتار ، دانه هاییست که می افشانیم ، برگ و باری است که می رویانیم ، آب و خورشید و نسیمش "مهر" است .
زندگی را دو سه روزی همه مهمان گشتیم
گاه سر مست و به گه گاه پریشان گشتیم
لاجــرم از مـن و تـو آنچه بـه ایام بماند باقی
عـهـد ما بـود کـه با عشق به پیمان گشتیم
دختري عفت فروشد بهر نان خانه اي
شبی مست رفتم اندر ویرانه ای
ناگهان چشمم بیافتاد اندر خانه ای نرم نرمک پیشرفتم
در کنار پنجره تا که دیدم صحنه ی دیوانه ای
پیرمردی کور و فلج درگوشه ای
مادری مات و پریشان همچنان پروانه ای
پسرک از سوز سرما میزند دندان بههم
دختری مشغول عیش و نوش با بیگانه ای...
دختري عفت فروشد بهر نان خانه اي
شبی مست رفتم اندر ویرانه ای
ناگهان چشمم بیافتاد اندر خانه ای نرم نرمک پیشرفتم
در کنار پنجره تا که دیدم صحنه ی دیوانه ای
پیرمردی کور و فلج درگوشه ای
مادری مات و پریشان همچنان پروانه ای
پسرک از سوز سرما میزند دندان بههم
دختری مشغول عیش و نوش با بیگانه ای...