دلم لرزید
بغض تو گلوم اجازه اعتراض نداد
باورم نشد که من هم دارم گریه میکنم
غم تو دلم بدجور شعله کشید
می خواستم سرمو از پنجره بیرون بیارم داد بزنم
وقتی
تیتر روزنامه رو خوندم
شهید همت . شهیدباکری. شهیدچمران و . . ..
وقتی که خوندم شهید باکری نیمه های شب پوتین سربازها را واکس می زد و لباسهایشان...