حالا که موهایم را قرمز کرده ام
و فکر رفتنم ( همیشه به فکرِ فرارم )
دوست داشتم کسی مثل نادر این جا بود
روسری ام را آرام ... خیلی آرام ... از سرم بر میداشت
قرمزیِ موهایم را نوازش میکرد ( حتی فکرش هم شاعر ترم میکند )
... ... طوری که همه ی بینندهها ببینند
در آغوشم میکشید
به جای دعوا...