نتایح جستجو

  1. raha122

    فراموش كردنت برايم مثل آب خوردن بود !!! از همان آبهايي كه مي پرد توي گلو و سالها سرفه ميكنيم ....

    فراموش كردنت برايم مثل آب خوردن بود !!! از همان آبهايي كه مي پرد توي گلو و سالها سرفه ميكنيم ....
  2. raha122

    فراموش كردنت برايم مثل آب خوردن بود !!! از همان آبهايي كه مي پرد توي گلو و سالها سرفه ميكنيم ....

    فراموش كردنت برايم مثل آب خوردن بود !!! از همان آبهايي كه مي پرد توي گلو و سالها سرفه ميكنيم ....
  3. raha122

    کاش آدم ها یکم جرات داشتن … گوشی رو برمیداشتن و زنگ میزدن و میگفتن : ببین ؛ دلم واست تنگ شده ،...

    کاش آدم ها یکم جرات داشتن … گوشی رو برمیداشتن و زنگ میزدن و میگفتن : ببین ؛ دلم واست تنگ شده ، واسه هیچ چیز دیگه ای هم زنگ نزدم …
  4. raha122

    تــو رفـتـن رو ازم خواستي. يه روز قلبم و پس دادي. واسم سخت بود كه تنها شم. مهم اينه كه تو...

    تــو رفـتـن رو ازم خواستي. يه روز قلبم و پس دادي. واسم سخت بود كه تنها شم. مهم اينه كه تو شادي.... تو خوشبختي و آرومي. با عشقي كه خودت خواستي. چقدر شيرين دنياي. كسي كه عاشقش هستي. چه خوشحالم كه ميبينم تو خوشبختي. با اينكه ميگذره روزام به هرسختي. چه خوشحالم كه مي بينم تو قلبت غصه ها...
  5. raha122

    تــو رفـتـن رو ازم خواستي. يه روز قلبم و پس دادي. واسم سخت بود كه تنها شم. مهم اينه كه تو...

    تــو رفـتـن رو ازم خواستي. يه روز قلبم و پس دادي. واسم سخت بود كه تنها شم. مهم اينه كه تو شادي.... تو خوشبختي و آرومي. با عشقي كه خودت خواستي. چقدر شيرين دنياي. كسي كه عاشقش هستي. چه خوشحالم كه ميبينم تو خوشبختي. با اينكه ميگذره روزام به هرسختي. چه خوشحالم كه مي بينم تو قلبت غصه ها...
  6. raha122

    این کلام حرف آخر من است : بدون تو هرگز! این عشق تو سرپناه آخر من است ، و این دوست داشتنت ، تنها...

    این کلام حرف آخر من است : بدون تو هرگز! این عشق تو سرپناه آخر من است ، و این دوست داشتنت ، تنها امید بودن من است… بدون تو حرفی برای گفتن نیست به جز یک کلام : آن هم کلام آخر : خدانگهدار زندگی! بدون تو جایی برای ماندن نیست و هیچ راهی برای زنده بودن نیست…. چشم به راه تو میباشم در این جاده زندگی...
  7. raha122

    و من تردید داشتم که با نبودنت آرام می شوم یا با بودنت خوشبخت؟ و حتی شک داشتم که آرامش را می...

    و من تردید داشتم که با نبودنت آرام می شوم یا با بودنت خوشبخت؟ و حتی شک داشتم که آرامش را می خواهم یا خوشبختی را! و هنوز دست و پا میزنند ذهن خسته ام… قلب درمانده ام… چشمان بهت زده ام… حرف هایم این روزها سر و ته ندارد!!
  8. raha122

    و من تردید داشتم که با نبودنت آرام می شوم یا با بودنت خوشبخت؟ و حتی شک داشتم که آرامش را می...

    و من تردید داشتم که با نبودنت آرام می شوم یا با بودنت خوشبخت؟ و حتی شک داشتم که آرامش را می خواهم یا خوشبختی را! و هنوز دست و پا میزنند ذهن خسته ام… قلب درمانده ام… چشمان بهت زده ام… حرف هایم این روزها سر و ته ندارد!!
  9. raha122

    مقصر نبودی عاشقی یاد گرفتنی نیست هیچ مادری گریه را به کودکش یاد نمی دهد عاشق که بودی...

    مقصر نبودی عاشقی یاد گرفتنی نیست هیچ مادری گریه را به کودکش یاد نمی دهد عاشق که بودی دستِ کم تشری که با نگاهت می زدی دل آدم را پاره نمی کرد. مهم نیست من که برای معامله نیامده ام اصل مهم این است که هنوز تمام راه ها به تو ختم می شوند و نوشتن .فقط بهانه ای است که با تو باشم...
  10. raha122

    اینجا که من رسیده ام … ته دنیای بدون تو بودن است!! همانجایی که شاید فکرش را هم نمی کردی دوام...

    اینجا که من رسیده ام … ته دنیای بدون تو بودن است!! همانجایی که شاید فکرش را هم نمی کردی دوام بیاورم! ولی من ایستاده به اینجا رسیده ام! خوب تماشا کن… دلم هم تنگ نشده! یعنی دلم را همانجا پیش خودت گذاشتم … تو باش و دل من و همه فریادهایی که
  11. raha122

    اینجا که من رسیده ام … ته دنیای بدون تو بودن است!! همانجایی که شاید فکرش را هم نمی کردی دوام...

    اینجا که من رسیده ام … ته دنیای بدون تو بودن است!! همانجایی که شاید فکرش را هم نمی کردی دوام بیاورم! ولی من ایستاده به اینجا رسیده ام! خوب تماشا کن… دلم هم تنگ نشده! یعنی دلم را همانجا پیش خودت گذاشتم … تو باش و دل من و همه فریادهایی که
  12. raha122

    می خواهم امشب از ماه قول بگیرم که هر وقت دلم برایت تنگ شد در دایره حضورش تو را به من نشان دهد...

    می خواهم امشب از ماه قول بگیرم که هر وقت دلم برایت تنگ شد در دایره حضورش تو را به من نشان دهد می خواهم امشب با رازقی ها عهد ببندم هر وقت دلم هوای تو را کرد عطر حضور مهربان تو را با من هم قسمت کنند می خواهم امشب با دریای خاطره ها قرار بگذارم که هروقت امواج پر تلاطم یادها خواستند قایق...
  13. raha122

    می خواهم امشب از ماه قول بگیرم که هر وقت دلم برایت تنگ شد در دایره حضورش تو را به من نشان دهد...

    می خواهم امشب از ماه قول بگیرم که هر وقت دلم برایت تنگ شد در دایره حضورش تو را به من نشان دهد می خواهم امشب با رازقی ها عهد ببندم هر وقت دلم هوای تو را کرد عطر حضور مهربان تو را با من هم قسمت کنند می خواهم امشب با دریای خاطره ها قرار بگذارم که هروقت امواج پر تلاطم یادها خواستند قایق...
  14. raha122

    به تو عادت کرده بودم ای به من نزدیک تر از من ای حضورم از تو تازه ای نگاهم از تو روشن به تو عادت...

    به تو عادت کرده بودم ای به من نزدیک تر از من ای حضورم از تو تازه ای نگاهم از تو روشن به تو عادت کرده بودم مثل گلبرگی به شبنم مثل عاشقی به غربت مثل مجروحی به مرهم لحظه در لحظه عذابه لحظه های من بی تو تجربه کردن مرگه زندگی کردن بی تو من که در گریزم از من به تو عادت کرده بودم از سکوت و گریه شب به...
  15. raha122

    مقصر نبودی عاشقی یاد گرفتنی نیست هیچ مادری گریه را به کودکش یاد نمی دهد عاشق که بودی...

    مقصر نبودی عاشقی یاد گرفتنی نیست هیچ مادری گریه را به کودکش یاد نمی دهد عاشق که بودی دستِ کم تشری که با نگاهت می زدی دل آدم را پاره نمی کرد. مهم نیست من که برای معامله نیامده ام اصل مهم این است که هنوز تمام راه ها به تو ختم می شوند و نوشتن .فقط بهانه ای است که با تو باشم...
  16. raha122

    یک نفر مرا در ایستگاه شب جا گذاشته است درست مثل چمدانی که تو جا گذاشتی اش پیش من برای من نه...

    یک نفر مرا در ایستگاه شب جا گذاشته است درست مثل چمدانی که تو جا گذاشتی اش پیش من برای من نه برای چمدان ات برگرد !
  17. raha122

    یک نفر مرا در ایستگاه شب جا گذاشته است درست مثل چمدانی که تو جا گذاشتی اش پیش من برای من نه...

    یک نفر مرا در ایستگاه شب جا گذاشته است درست مثل چمدانی که تو جا گذاشتی اش پیش من برای من نه برای چمدان ات برگرد !
  18. raha122

    یک نفر مرا در ایستگاه شب جا گذاشته است درست مثل چمدانی که تو جا گذاشتی اش پیش من برای من نه...

    یک نفر مرا در ایستگاه شب جا گذاشته است درست مثل چمدانی که تو جا گذاشتی اش پیش من برای من نه برای چمدان ات برگرد !
  19. raha122

    من هنوز هم وفادارم به دستـهایی که حتی یک بار هم لمسشان نکرده ام ..

    من هنوز هم وفادارم به دستـهایی که حتی یک بار هم لمسشان نکرده ام ..
  20. raha122

    من عاشقانه دوستش دارم و او عاقلانه طردم می کند! منطق او حتی از حماقت من هم احمقانه تر است...!

    من عاشقانه دوستش دارم و او عاقلانه طردم می کند! منطق او حتی از حماقت من هم احمقانه تر است...!
بالا