باران که می بارد
گام بر می دارم و قدم زنان می روم
زیر باران رفتن را دوست دارم
اشکهایم را کسی نمی بیند
تمام خاطراتم را دوباره خیس می کنم
حس می کنم دوباره زنده شده ام
از تلخی روزگار می گویم و به دست باران می سپارم
از سختی ها از نامردی ها
از بخت بد و اقبال شوم
همه را به دست باران می سپارم...