چرا به ياد نمیآورم!؟ به گمانم تو حرفی برای گفتن داشتی.
هرگز هيچ شبی ديدگان ترا نبوسيد.
گفتی مراقب انار و آينه باش.
گفتی از کنار پنجره چيزی شبيه يک پرنده گذشت.
زبانِ زمستان و مراثی ميلهها.
عاشقشدن در دیماه، مردن به وقت شهريور.
چرا به ياد نمیآورم؟ هميشهی بودن، باهم بودن نيست.
گفتی...