Hope abides;therefore i abide
Countless
frustration have not cowed me
I am still
alive,vibrant with live
The black cloud will disapear
The morning
sun will apear once again
In all its
supernal glory
دست ات را به من بــــده
دست هـــای تو با من آشناست
ای دیـــر یافته با تو سخن میگویم
به ســانِ ابر که با تــوفان
به ســانِ علف که با صـــحرا
به ســانِ بـــاران که با دریـــا
به ســانِ پرنده که با بهـــار
به ســانِ درخت که با جنــگل سخن می گوید
زیرا که من ریشه های تو را دریافته ام
زیــرا که...
حرفهای مــا هنوز نا
تمــام..
تا نگــاه می کنی وقت رفتن است
بــاز هم همان
حکــایت همیشگی..!
پیش از آن که با خبر
شــوی
لحظه ی عزیــمت تو
ناگزیــر می شود
آی..
ای دریغ و حســرت
همیشگی
ناگهــان
چقــدر زود
دیـــر می شود..!
در ســمت
تـــوام
دلم بــاران, دستــم
باران
دهــانم بــاران
,چشــمم بــاران
روزم را با بنــدگی
تو پا گشــا می کنم
هر اذانی که می
وزد
پنــجره ها باز می
شوند
یــاد تو کوران می کند
هر اسم تو را که
صــدا می زنم
مــاه در دهــانم
هزار تــکه می شود
کــاش من همه
بودم
کــاش من همه
بودم
با همه...
كتابي است به اسم "بي شعوري" نوشته دكتر خاوير كرمنت و ترجمه طنزنويس معروف خودمان : محمود فرجامي . اين كتاب ظاهرا سه بار تا وزارت ارشاد رفته و مجوز نگرفته
خلاصه محمود فرجامي هم از خير چاپ گذشته و كتاب رو پي دي اف كرده گذاشته تو سايت خودش و از همه خواسته دانلودش كنن ولي براي اينكه حداقل يه قسمتي...
تـا فکنـــــدی نظـــر مرحمتـــی شاد شدم
خنـــــده کـردی به حـوالت ز غم آزاد شدم
خاک بی حاصل و بی بــــوته کویـری بودم
آب عشقت به سـرم ریــــخت و آباد شدم
تیشه بر کـف ، کــــوه تا کــــوه اگر دربدرم
شور شیـرین به سرم بود که فرهاد شدم
خطّ مشکین تو هوش از سر این بیدل برد
در خمــــوشی پیت...