باز هم قلم جاری تو یه دستم روون
هر چی کلمات هستند تو مغزم تموم
همه صف بستن تا که وصل شن هنوز
ندارم هیچکدوم رو من شخصا قبول
نمیدونم چرا ولی انگار نمیرسم
هر چی میگردم دنبالش به زیر سنگ
غمی که سینه هست واسه کسی که رفت
نمیدونم کجا کج شدش مسیر من
ای کاش میتونستم فریاد زنون
بگم سخن از عشق با پنجاه...