نتایح جستجو

هر دم از عمر می رود نفسی / چون نگه می کنم نمانده بسی / ای که پنجاه رفت و در خوابی / مگر این پنج روزه دریابی

بد گهر را علم و فن آموختن / دادن تيغ است دست راهزن / تيغ دادن در كف زنگى مست / به كه افتد علم ناكس را بدست / علم و مال و منصب و جان و قران / فتنه آرد در كف بدگوهران / چون قلم در دست غدارى فتاد / لاجرم منصور بر دارى فتاد - مولوی

bay .

بد گهر را علم و فن آموختن / دادن تيغ است دست راهزن / تيغ دادن در كف زنگى مست / به كه افتد علم ناكس را بدست / علم و مال و منصب و جان و قران / فتنه آرد در كف بدگوهران / چون قلم در دست غدارى فتاد / لاجرم منصور بر دارى فتاد - مولوی

بد گهر را علم و فن آموختن / دادن تيغ است دست راهزن / تيغ دادن در كف زنگى مست / به كه افتد علم ناكس را بدست / علم و مال و منصب و جان و قران / فتنه آرد در كف بدگوهران / چون قلم در دست غدارى فتاد / لاجرم منصور بر دارى فتاد - مولوی

بد گهر را علم و فن آموختن / دادن تيغ است دست راهزن / تيغ دادن در كف زنگى مست / به كه افتد علم ناكس را بدست / علم و مال و منصب و جان و قران / فتنه آرد در كف بدگوهران / چون قلم در دست غدارى فتاد / لاجرم منصور بر دارى فتاد - مولوی

بد گهر را علم و فن آموختن / دادن تيغ است دست راهزن / تيغ دادن در كف زنگى مست / به كه افتد علم ناكس را بدست / علم و مال و منصب و جان و قران / فتنه آرد در كف بدگوهران / چون قلم در دست غدارى فتاد / لاجرم منصور بر دارى فتاد - مولوی

بد گهر را علم و فن آموختن / دادن تيغ است دست راهزن / تيغ دادن در كف زنگى مست / به كه افتد علم ناكس را بدست / علم و مال و منصب و جان و قران / فتنه آرد در كف بدگوهران / چون قلم در دست غدارى فتاد / لاجرم منصور بر دارى فتاد - مولوی

بد گهر را علم و فن آموختن / دادن تيغ است دست راهزن / تيغ دادن در كف زنگى مست / به كه افتد علم ناكس را بدست / علم و مال و منصب و جان و قران / فتنه آرد در كف بدگوهران / چون قلم در دست غدارى فتاد / لاجرم منصور بر دارى فتاد - مولوی

بد گهر را علم و فن آموختن / دادن تيغ است دست راهزن / تيغ دادن در كف زنگى مست / به كه افتد علم ناكس را بدست / علم و مال و منصب و جان و قران / فتنه آرد در كف بدگوهران / چون قلم در دست غدارى فتاد / لاجرم منصور بر دارى فتاد - مولوی

بد گهر را علم و فن آموختن / دادن تيغ است دست راهزن / تيغ دادن در كف زنگى مست / به كه افتد علم ناكس را بدست / علم و مال و منصب و جان و قران / فتنه آرد در كف بدگوهران / چون قلم در دست غدارى فتاد / لاجرم منصور بر دارى فتاد - مولوی

بد گهر را علم و فن آموختن / دادن تيغ است دست راهزن / تيغ دادن در كف زنگى مست / به كه افتد علم ناكس را بدست / علم و مال و منصب و جان و قران / فتنه آرد در كف بدگوهران / چون قلم در دست غدارى فتاد / لاجرم منصور بر دارى فتاد - مولوی

بد گهر را علم و فن آموختن / دادن تيغ است دست راهزن / تيغ دادن در كف زنگى مست / به كه افتد علم ناكس را بدست / علم و مال و منصب و جان و قران / فتنه آرد در كف بدگوهران / چون قلم در دست غدارى فتاد / لاجرم منصور بر دارى فتاد - مولوی

بد گهر را علم و فن آموختن / دادن تيغ است دست راهزن / تيغ دادن در كف زنگى مست / به كه افتد علم ناكس را بدست / علم و مال و منصب و جان و قران / فتنه آرد در كف بدگوهران / چون قلم در دست غدارى فتاد / لاجرم منصور بر دارى فتاد - مولوی

بد گهر را علم و فن آموختن / دادن تيغ است دست راهزن / تيغ دادن در كف زنگى مست / به كه افتد علم ناكس را بدست / علم و مال و منصب و جان و قران / فتنه آرد در كف بدگوهران / چون قلم در دست غدارى فتاد / لاجرم منصور بر دارى فتاد - مولوی

امید، آهستگی و ملایمت زندگی را روشن و شیرین می کند، خشم و تیزی مایه رنج و بلاست. آهسته رو از عیب جویی می گریزد و شرم و آهستگی را دوست می دارد.

امید، آهستگی و ملایمت زندگی را روشن و شیرین می کند، خشم و تیزی مایه رنج و بلاست. آهسته رو از عیب جویی می گریزد و شرم و آهستگی را دوست می دارد.

salam

امید، آهستگی و ملایمت زندگی را روشن و شیرین می کند، خشم و تیزی مایه رنج و بلاست. آهسته رو از عیب جویی می گریزد و شرم و آهستگی را دوست می دارد.

امید، آهستگی و ملایمت زندگی را روشن و شیرین می کند، خشم و تیزی مایه رنج و بلاست. آهسته رو از عیب جویی می گریزد و شرم و آهستگی را دوست می دارد.