منکه مهدکودک یه سال خواستن قبل کودکستان بفرستن، یه روز رفتم، چنان دپرسی گرفتم که دیگه نرفتم، کودکستانم روزای اول انقد اذیت کردم که چند روزم پدر بزرگم توو حیاط با هم وایمیستادیم ولی کلاس نمیرفتم تا بالاخره عادت کردم. اصن از فضایی که محدودیت داخلش بود بدم میومد خخخخ دوس داشتم آزاد باشم توو کوچه...