ظلمت
ظلمت
چه گريزيست ز من؟
چه شتابيست به راه؟
به چه خواهي بردن
در شبي اين همه تاريک پناه؟
مرمرين پلهء آن غرفه عاج
اي دريغا که ز ما بس دور است
لحظه ها را درياب
چشم فردا کورست
نه چراغيست در آن پايان
هر چه از دور نمايانست
شايد آن نقطهء نوراني
چشم گرگان...