سلام عزیز دل
خوبی نفسی مهربون جیگر ناناز
فدای نفسات اجی گلم
خوب و خوش و سلامت باشی خانوم خیاط مهربون
.واسه منم لباس بدوزیا اومدم پیشت
هه هه
شوخی
موفق باشی نازنین
مرا به دار آویختند تا نامت را از یاد ببرم اما چه ساده اند این ساده اندیشان که نمیدانند نام تو حک شده ی قلب من است..
به قاصـــ ـــدك گفتم:
آيا پيامم را به او مي رســ ـــاني؟
اما بادی كه عاشـــ ـــق تر از من بود ...
او را با خود برد...
به ســـ ـــتاره ها گفتم:
يادم را در دلــ ـــش زنده كنيد!!!...
آنها يك صـــ ـــدا گفتند:
او ديگر به آســـ ــمان هم نــ ــگاه نمي كند...!
به قاصـــ ـــدك گفتم:
آيا پيامم را به او مي رســ ـــاني؟
اما بادی كه عاشـــ ـــق تر از من بود ...
او را با خود برد...
به ســـ ـــتاره ها گفتم:
يادم را در دلــ ـــش زنده كنيد!!!...
آنها يك صـــ ـــدا گفتند:
او ديگر به آســـ ــمان هم نــ ــگاه نمي كند...!
به قاصـــ ـــدك گفتم:
آيا پيامم را به او مي رســ ـــاني؟
اما بادی كه عاشـــ ـــق تر از من بود ...
او را با خود برد...
به ســـ ـــتاره ها گفتم:
يادم را در دلــ ـــش زنده كنيد!!!...
آنها يك صـــ ـــدا گفتند:
او ديگر به آســـ ــمان هم نــ ــگاه نمي كند...!
به قاصـــ ـــدك گفتم:
آيا پيامم را به او مي رســ ـــاني؟
اما بادی كه عاشـــ ـــق تر از من بود ...
او را با خود برد...
به ســـ ـــتاره ها گفتم:
يادم را در دلــ ـــش زنده كنيد!!!...
آنها يك صـــ ـــدا گفتند:
او ديگر به آســـ ــمان هم نــ ــگاه نمي كند...!
به قاصـــ ـــدك گفتم:
آيا پيامم را به او مي رســ ـــاني؟
اما بادی كه عاشـــ ـــق تر از من بود ...
او را با خود برد...
به ســـ ـــتاره ها گفتم:
يادم را در دلــ ـــش زنده كنيد!!!...
آنها يك صـــ ـــدا گفتند:
او ديگر به آســـ ــمان هم نــ ــگاه نمي كند...!
به قاصـــ ـــدك گفتم:
آيا پيامم را به او مي رســ ـــاني؟
اما بادی كه عاشـــ ـــق تر از من بود ...
او را با خود برد...
به ســـ ـــتاره ها گفتم:
يادم را در دلــ ـــش زنده كنيد!!!...
آنها يك صـــ ـــدا گفتند:
او ديگر به آســـ ــمان هم نــ ــگاه نمي كند...!
به قاصـــ ـــدك گفتم:
آيا پيامم را به او مي رســ ـــاني؟
اما بادی كه عاشـــ ـــق تر از من بود ...
او را با خود برد...
به ســـ ـــتاره ها گفتم:
يادم را در دلــ ـــش زنده كنيد!!!...
آنها يك صـــ ـــدا گفتند:
او ديگر به آســـ ــمان هم نــ ــگاه نمي كند...!
به قاصـــ ـــدك گفتم:
آيا پيامم را به او مي رســ ـــاني؟
اما بادی كه عاشـــ ـــق تر از من بود ...
او را با خود برد...
به ســـ ـــتاره ها گفتم:
يادم را در دلــ ـــش زنده كنيد!!!...
آنها يك صـــ ـــدا گفتند:
او ديگر به آســـ ــمان هم نــ ــگاه نمي كند...!
به قاصـــ ـــدك گفتم:
آيا پيامم را به او مي رســ ـــاني؟
اما بادی كه عاشـــ ـــق تر از من بود ...
او را با خود برد...
به ســـ ـــتاره ها گفتم:
يادم را در دلــ ـــش زنده كنيد!!!...
آنها يك صـــ ـــدا گفتند:
او ديگر به آســـ ــمان هم نــ ــگاه نمي كند...!
به قاصـــ ـــدك گفتم:
آيا پيامم را به او مي رســ ـــاني؟
اما بادی كه عاشـــ ـــق تر از من بود ...
او را با خود برد...
به ســـ ـــتاره ها گفتم:
يادم را در دلــ ـــش زنده كنيد!!!...
آنها يك صـــ ـــدا گفتند:
او ديگر به آســـ ــمان هم نــ ــگاه نمي كند...!
تو را باچشم خونینم تماشا میکنم هر روز
وبا اینکار قلبم را چه رسوا میکنم هر روز
تو را دیگر نمی بینم کنار خویشتن اما
برایت در میان دل چه غوغا میکنم هر روز
تمام عمر در هجرت نوای غصه می خوانم
به اشک دیده چشمم را چو دریا میکنم هر روز
به امیدی که دیدارت کنم در روز آینده
من دلم را خوش به فردا...
تو را باچشم خونینم تماشا میکنم هر روز
وبا اینکار قلبم را چه رسوا میکنم هر روز
تو را دیگر نمی بینم کنار خویشتن اما
برایت در میان دل چه غوغا میکنم هر روز
تمام عمر در هجرت نوای غصه می خوانم
به اشک دیده چشمم را چو دریا میکنم هر روز
به امیدی که دیدارت کنم در روز آینده
من دلم را خوش به فردا...