نگفتم هستم.
گفتم؟!
به تو هم بی احترامی نکردم و نخواهم کرد چون عزیزی و نباشی هم نمی کنم.
شیخی به زنی فاحشه گفتا مستی
هر لحظه به دام دگری پا بستی
گفتا شیخا هر آن چه گویی هستم
آیا تو چنان که می نمایی هستی.
زبانت را بفهمم یا نفهمم هیچ را با زبانت که آتشیست باز نخواهم گفت من آ«م که محبت را خاک پای...
آها من به ایشون می گفتم لرد واسه همین نفمیدم.
آره دیگه اینگیلیسی.
نمی دونم به نظرت کار خوبیه که نوشته هام رو جایی بنویسم؟
مشورته ها
یه چیز دیگه دوست ندارم سوالم رو با سوال جواب بدن
آخه عزیز جانم آدم اگه قراره وقتش بگزره یه جوری بگزره که 4 تا چیز یاد بگیره نه بی خودی ول بگرده.
اگه بیای باشگاه بره رو اطلاعاتت خود به خود خودش باعث میشه که بدون این که نگران وقتت باشی واسش وقت جدا بزاری
آره دیدی رفت خیلی نارحت شدم داغم تازه شد
مگه اعلامیه زدی؟
نوشتنی که جز آن خود نیست را می نویسم و می نویسم تا جان در دستان نا توانم هست و می سپارم به باد تا شاید روزی باز به من آید
من کی با کلماتم به تو هجوم آوردم چرا بهتون می زنی؟
واسه خنده بود؟!
حالا ناراحتی می خوای وتقعا غروب کنم؟!
نمی دونم چرا همش فکرهات سیاهن؟!
یا گفته هات نمی دونم شایدم هستن ولی خب چ.ن من هم همین فکر ها رو دارم باشون مشکلی ندارم.
هیچ وقت سعی نکن حس برتری در بد بودنت رو به دیگران القا کنی عزیز جانم