و باز از سر دلتنگی بر سر مزارم قدم نهادم و برای خویش تن آیه ای روح بخش را از زیر زبان گزراندم بی عقیده و با احساس به یاد زمانی که هیچ کس بر مزارم نیاید و هیچ گلی یا حتی هیچ قدم سنگینی روی آن گذارند حتی به بهانه عبور از رویش........
و باز به آن اندیشیدم که یگانه سفرم را چگونه به دوزخ بیاغازم؟!!
و...