بردلم افتاده شوري قابل گفتار نيست
صحبت از يار است و ما را كار با اغيار نيست
درد ما را نيست درمان چون كه درد عاشقي است
چاره جز ديدار بامعشوق و بادلدار نيست
نيست ما را ميل رفتن بر گلستان و چمن
ميروم آنجا كه جز نقش رخ مهيار نيست
گر كسي را نيست ميل ديدن سيماي او
ظاهرش انسان بود جز نقش بر...