در سیال زمان در گذرم،در پیچ پیچ پیچها میپیچم،در محبت جوش میخورم،در غلتش زمان میلغزم و در روح بینهایت وتا ابد اشباع نشده دنبال چیزی میگردم...
در برابر غمهایم چون بتن میمانم و چرخدنده ی ذهنم ،شفت قدمهایم را با گشتاور عشق میراند...
در دایره ی گام چرخدنده ی زندگیم، چون یک پیستون تا نقطه ی مرگ پیش...