یه بار بچه که بودم بابام که داشت میرفت باغمون منم کلی اصرار کردم باهاش برم.5ساله بودم.باغمون از خونمون دور بود.اون موقع ها تو یه روستای خوش آب و هوا بودیم.بابام منو گذاشت پشت ماشین کشاورزی.اونم گرم رانندگی و منم شیطنتم گل کرد و اومدم قسمت عقب ماشین.بعد همینطور کله امو خم کردم تا خط کشی های سفید...