نتایح جستجو

اما تو نمیدانستی... در ترنم بهاری زمزمه های خیستصد تخم قاصدک خواهد روید او اکنون صاحب تمام اشک های توست

میدارمش دوست زمستان را ... اگرچه قندیلش برجانم میزند زخمه میدارمش دوست زین پس زمستان را... میکنمش یاد در بهاری که در قفسش دهندم آب و دانه

آره ... مام با بچه ها میزنیم بیرون آخر شبیم میخوایم یه کوه آتیش به پا کنیم آخه خوابگاه ما بیرون شهره کسی به کسی نیست

به سلامت اتفاقا منم چهاشنبه سوری رو همین جام بعدش 5 شنبه میرم

سلام اقا جواد تبریک میگیم ایشالا که خوشبخت شین....

خوب مگه دیگه نمیخوایی بری نو اندیشان. دی بابا زیباییییییییییییی خاله ریزه نمیخوای بری خونه دانشگا تعطیل نشده...

من کاری ندارم همون خاله ریزه صدات میکنم.... حالا این اسم جدید چی هستش به چه معناست؟؟

ای بابا اینجا چه خبره؟؟ خاله ریزه کجاست؟؟

مرسی دوست عزیز من با این شعر خیلی حال میکردم بخصوص حالا که فهمیدم مال هوشنگ ابتهاجم هستش کوفت حبیب بشه با این تغییر ...

خوب حالا که اینجوریه... بازی بچه میتونه نشانه بی ارزش بودن زندگی رو نشون بده و اینکه این زندگی که ما این همه داریم براش سگ جون میزنیم تنها به یه بازی کودکانه بنده تنها به یه شیر کپسول گاز... اصن میتونه خدا رو نقد کنه اتفاقا آره، میتونه خدا رو نشون بده که داره با زندگی آدما بازی میکنه یا شایدم...

اینیکه باید به کسی توهین نشه رو مام باش موافقیم... اما بنظرتون این نویسنده محترم به هموطناش توهین نکرده؟؟ آیا استفاده از خون شهدا، استفاده از احساسات ملت و این همه آسمون ریسمون بافتن برای به گند کشیدن یک غرور ملی توهین به شعور ملت نیست؟؟ شاید از دید شما و دوستان شما این افتخار ملی تنها دسیسه...

باید ببینی دلت کجاست هرجا که بود وطنتم اونجاست...

سلام خوبی دوستی میگما حق داشتی... این کلام >دوستی< خیلی خوش رنگتره دوستی... رنگ بی رنگی، رنگ دوستی...

طفلی به نام شادی دیریست گمشده ست با چشمهای روشن ِ براق با گیسویی بلند به بالای آرزو... هرکس از او نشانی دارد ما را کند خبر این هم نشان ما یک سو خلیج فارس سوی دگر خزر... محمدرضا شفیعی کدکنی

بابت توضیحات کاملتون واقعا ممنون...

میگما چطوری آبجی که ما اینجا با هرکی دوست میشیم یا شمالی یا تو شمال داره درس میخونه تکنه همتون یکی هسیتین چندتا یوز زدین میخواین من رو سر کار بذارید...

نخیرم... بخدا کلی کار رو سرم ریخته اومدم اینجا دارم با تو فک میزنم آخرش یه روز میرم و دیگه بر نمیگردم...

نه بابا کوه نکندم... دل کندم این یکی از کوه کندنم سخت تره... اینترنتم دوباره داره فیلم در میاره...

قسم به خون سیاوش جنازه یوسف را شبانه به خاک می‌سپارند و مک ماهون در تسلیتی امیدبخش به زری می‌نویسد: «گریه نکن خواهرم، در خانه‌ات درختی خواهد رویید و درخت‌هایی در شهرت و بسیار درختان در سرزمینت. و باد پیغام هردرختی را به درخت دیگر خواهد رسانید و درخت‌ها از باد خواهند پرسید: در راه که می‌آمدی سحر...

سلام... شبت بخیر آخ که چقدر خستم