خسته ام سهیل

از صبح خونه تکونی...
بعد خونه خاله اسباب کشی...اصن داغونم...
داداش مشروب دیشب بهش نساخته یا زیاد خورده نمیدونم والا ظهر زنگ زده عطی آماده شو میام دنبالت بریم دکتر...به مامان گفتم حال دوس دخترش خوب نیس میبریم دکتر میفهمید داداش حالش بده مامانم عصبی میشد

سهیل هر 10متر ماشین نگه میداشتم میاورد بالا...من گریه میکردم اون میخندید...تا رسیدیم بیمارستان معدشو شستوشو دادن بهتر شده...
پرستار میگه خانوم شوهرته..میگم نخیر داداشمه...میگه چه گریه ایی میکنی واسش!!!!
فش دادامممممم انقدر تو دلم بهش...
دکتر میگه چی خوردی جواب نمیده...میگم شیر فاسد خورده حودش تو ماشین یاد داد بگم...دهنش بو میداد باز نمیکرد...
کثااااافطططططط اعصابم خراب کرده امروز...بعد منو خونه خاله پیدا کرده رفته مغازه...تا الان ک از خونه خاله اومدم جنازه ام...
من اصن پرستار خوبی نیسم...مریض میبینم خودم جلو تر از اون حالم خراب میشه گریه میکنم..
مشروب خر است.