سخت نیس....خوشمزه رو نگه میدارم واس آخر.

رفته خرید مغازه...
دوس دخترش قزوینه...جد آباد منو آورده جلو چشم.دو مین داداشم دیر جوابشو میده منو قهوه ایی میکنه انقدر زنگ میزنه عطی داداشت کجاس...
سه شب پیش گوشیش داده میگه عطی جان من این فرناز ساکت کن من صبح میخوام برم تهران نمیزاره بخوابم میگه پریودم باید بیدار بمونی

سهیل تا 4صبح من اس دادم نفهمید داداشم نیس و منم جوابشو میدم.
