ای جونم نگران نباش پریشب از سر کار اومدم بیام خونه رفتم فروشگاه ارتش خرید کنم
مردم مثل قحطی زده ها ریخته بودن رو اجناس
اگه بدونی انگار اعلان جنگ داده بودن
تازه فهمیدم واسه برفه
چرا الآن همه فک میکنن .ما سه تا تو یه آشپزخونه کار میکنیم.
واسه امتحانا مرخصی گرفتیم.ولی تموم نگرانیمون دیگ و قابلمه های نشسته و خریده نشدس
راستی سارا ما نیستیم پیازا رو کی پوس میگیره؟؟.سیب زمینی کی سرخ میکنه؟؟برنج کی دم میکنه
عزیزم.
چیزی نمونده بعدش میری عشق و حال
من ۱ ماه آخر قبل کنکور تمام فکر و ذهنم درگیر این بود که بعد کنکور کجاها برم چجوری خوش بگذرونم.کلییییییییییی برنامه ریزی کردم هیش کدومم عملی نکردم