یک لحظه سکوت برای لحظه هایی که خودمان نیستیم ...لحظه هایی هستند که هستیم ، چه تنها ، چه در جمع ، اما خودمان نیستیم ،انگار روحمان می رود همانجا که می خواهد بی صدا........بی هیاهو.......همان لحظه هایی که راننده ی آژانس میگوید رسیدین خانم؟ فروشنده می گوید باقی پول را نمی خواهی؟ راننده تاکسی میگوید صدای بوق را نمی شنوی و مادر صدا میکند حواست کجاست ؟ ساعتهایی که شنیدیم و نفهمیدیم، خواندیم و نفهمیدیم، دیدیم و نفهمیدیم و تلویزیون خودش خاموش شد ،آهنگ بار دهم تکرار شد،هوا روشن شد تاریک شد ،چایی سرد شد ،غذا یخ کرد ،در یخچال باز ماند و در خانه را قفل نکردیم و نفهمیدیم که رسیدیم خانه و کی گریه هایمان بند آمدو ......... کی عوض شدیم ،کی دیگر نترسیدیم ،از ته دل نخندیدیم و دل نبستیم و چطور یکباره انقدر بزرگ شدیم و موهای سرمان سفید و از آرزوهایمان کی گذشتیم و کی دیگر اورا برای همیشه فراموش کردیم....... " یک لحظه سکوت برای لحظه هایی که خودمان نیستیم "