با این عشقتون :|
عاخه یاد خاطره ی امتحان شهر گواهینامه ام افتادم :|
رفته بودیم واسه امتحان .. بعد من بار اولم بود وایسادم پیش بقیه خانوما ... بعد هی میگفتن بار هفتممونه ..بار هشتممونه .. اصن بار اول قبول نمیکنن ...
قرص آرام بخش میخوردن .. استرس و اصن ی وضی :|
بعد اون طرف پسرا داشتن فوتبال بازی میکردن :| ..شاد بودن ..بدون استرس ... انقد دلم میخواست برم باهاشون بازی کنم و پیش زنا واینسم ...ولی نمیشد :|