S
پسندها
1,849

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • چشممممممممممممممممم اجی جونم راستی نمیای مشهد تابستون؟
    ترانه ای زیبا :


    برقرار باشی و سبز گل من تازه بمون

    نفسم پیشکش تو جای من زنده بمون

    باغ دل بی تو خزون موندنی باش مهربون

    تو که از خود منی منو از خودت بدون


    غزل و قافیه بی تو همه رنگ انتظاره


    این همه شعر و ترانه همه بی عطر و بهاره


    موندنی باشی همیشه لب پاییزو نبوسی


    نشه پرپر شی عزیزم مهربون گلم نپوسی
    بودیم!.....الان دیگه نیستیم
    ما هم گرفتار کار و زندگی هستیم:smile:
    صبحم بخیر؟
    با این 6 ساعتی که گذشته میشه حدود ساعت 11:D
    بهت برخورد؟:D..............اشکال نداره یادت میره
    شبت بخیر
    خشنی!....باید که نرم و مهربان باشی...این از خصوصیات بارزته!
    یاد روزایی که کوچه زیر سایه تنم بود مهربون درخت عاشق مست عطر نفسم بود سهم از بوسه باد چی بگم ای داد و بی داد همه زردی و تباهی،مردن و رفتن از یاد
    بحث حسرت خوردن نیس
    گاهی زمان لازمه!.......گاهی نبود و...
    :smile:
    خصلت ما همینه
    ادم پله پله بالا میره...پخته میشه!
    گاهی شایدم اشتباه بکنه......ولی مهم اخرشه
    قلب جای ادمها ی زیباست!....جای اونا که وقتی نیستن می فهمی چه گوهرین
    اینم نظر من:smile:
    همیشه آخر قصه یکی راهی شده رفته
    یکی مبهوته و یاد روزای رفته میفته
    نه اونکه میره میخواد و نه اینکه مونده میخنده
    شاید اینجوری قسمت بود چی میشه بی تو آینده


    چی میشه بی تو روزایی که هر لحظه ش یه دنیا بود
    نمیشه بی تو خندید و نمیشه فکر فردا بود
    تموم لحظه هام آهه خیال با تو بودن شد
    چه روزایی که پژمرد و چه رویایی که پر پر شد


    یه عمره با خودم تنهام ولی سخت میشه عادت کرد
    نمیشه رفته باشی تو نمیشه اینو باور کرد
    خیابونای تاریک و یه از خود بی خود شبگرد
    یه مشت رویای تو خالی همه دلتنگتن برگرد
    طــــــــــــــــرح نسیــــــــــــــــــــــ م دوست .................... ختم قرآن در ماه مبارک رمضان....1435
    آن یکی آمد در یاری بزد
    گفت یارش کیستی ای معتمد
    گفت من گفتش برو هنگام نیست
    بر چنین خوانی مقام خام نیست
    خام را جز آتش هجر و فراق
    کی پزد کی وا رهاند از نفاق
    رفت آن مسکین و سالی در سفر
    در فراق دوست سوزید از شرر
    پخته گشت آن سوخته پس باز گشت
    باز گرد خانهٔ همباز گشت
    حلقه زد بر در بصد ترس و ادب
    تا بنجهد بی‌ادب لفظی ز لب
    بانگ زد یارش که بر در کیست آن
    گفت بر در هم توی ای دلستان
    گفت اکنون چون منی ای من در آ
    نیست گنجایی دو من را در سرا
    نیست سوزن را سر رشتهٔ دوتا
    چونک یکتایی درین سوزن در آ
    رشته را با سوزن آمد ارتباط
    نیست در خور با جمل سم الخیاط
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا