آری, برای این عشقم
هر آن چه داشتم داده ام؛
که او فرشته ای گذرنده بود,
و من دیوانه ای عابر
گفته اند تمامی انسان ها
همچون سبزه ها خواهند پژمرد؛
و همچون هیزم هایی در اجاق,
هیهات, خواهند سوخت!
کار فراوان در پیش داریم
شتاب کنید
زندگی را باید از نو ساخت
آن گاه که دگرگون کردید
سرود فتح و ظفر سر دهید
چه سخت می گذرد بر قلم
در این زمان،
ولی
به من نشان دهید شما
ای چلاق ها و معلولین ناتوان،
کجا
و
کی
کدام یک از مردان
راهی گزیده است،
بی دردسر و آسان؟
واژه ها فرمانروایان بر انسان ها
محکم تر گام بکوب
زمان!
تمام چوپانان می میرند توی دست های جهان
من اما کاش توی دست های تو ای طبیعت!
توی دست های تو جان بدهم
اما نه چنین بی کس نه چنین تنها
کاشکی فصل ها بفرسایند مرا
من خودم را اما به تو تسلیم می کنم
ای طبیعت!
با تشنگی و گرسنگی ام
اگر می شود تو فقط نان و آب ام ده!
دیگر هیچ چیز را یارای فریب ام نیست
نه!
این خنده نه بر خورشید که به خویشان است
من اما دلم نمی خواهد
که به هیچ بخندم
نه!
باشد که گم شود تیره بختی من...