پاییز من
به اندازه ی انگشتان هر دو دست
پنجره های شهر را بسته فرض کن
و حالا اگر می توانی از یک تا بی نهایت بخند!
این همه پنجره ی بسته به چه درد می خورد؟
این همه خیابان شلوغ؟!
این همه آدم های رنگی!
پاییزمن، فصل بدهکاری گل هاست
درخت های خشکیده در اندامشان،
بهار ملتمسی دارند
با من بخند اگر چه غمگینم!
این روز ها هر روز دلتنگی هایم را برایت پست می کنم
و هر روز چوب خطی روی چوب خط دیگری می گذارم
می گویند همه چیز عوض شده است
امیدوارم تو، خانه ات را عوض نکرده باشی.