بازشب...
باز یورش غمها به من...
باز ستاره ها
باز اسمان ناپیدا
باز دلتنگی ,باز تنهایی,باز بهانه های دلم...
باز لجبازی پلک ها باچشمانم
باز ترس مبهم چشمانم ازخواب...
باز یادگذشته ها
باز مرور خاطراتم...
باز یاد انروز ولبخندی بی اراده...
باز یاد روزدیگر و قطره اشکی روان بر گونه هایم...
باز گذر شب وباز صورت خیسم...
باز حس غریب رفتن
باز حس اینکه کسی صدایم میکند و میخواند مرا به خویش...
باز...
باز یورش غمها به من...
باز ستاره ها
باز اسمان ناپیدا
باز دلتنگی ,باز تنهایی,باز بهانه های دلم...
باز لجبازی پلک ها باچشمانم
باز ترس مبهم چشمانم ازخواب...
باز یادگذشته ها
باز مرور خاطراتم...
باز یاد انروز ولبخندی بی اراده...
باز یاد روزدیگر و قطره اشکی روان بر گونه هایم...
باز گذر شب وباز صورت خیسم...
باز حس غریب رفتن
باز حس اینکه کسی صدایم میکند و میخواند مرا به خویش...
باز...