سلام بزرگوار...ممنون از محبتت...منو شرمنده لطف خود ساختی...خیلی خجالتم دادی... دل کندن از باشگاه و مرام و معرفت و مهربانی دوستانی چون شما برام خیلی سخته...به هر حال کاری از من بر نمیاد از قدیم گفتن اجباری نه اختیاری...من مجذوب پیامهای زیبایت که همگی برگرفته از قلب بزرگت میباشد شدم بطوریکه احساسات بر من چیره شده و اشک در چشمانم غوطه ور شده...با معرفت شما هیچ وقت تنها نیستی چون خدا را داری.همچنین عشق حقیقی خداست...
در دل ساده من ناگفته های بسیاری وجود دارد که به رسم رفاقت از گفتنش معذورم... چون دلم را سراسر آه و سوز فرا گرفته...
با این حال همیشه به یادت هستم و اگه امکانش بود حتما جویای احوالتان خواهم شد. ذهنم داره خاطرات گذشته را یادآور میشه...دیگه برام سخته چیزی بگم...نرفته دلتنگی امان نمیده.....
پشت سر مسافر گریه شکون نداره..لبانت از خنده لبریز..
