nazanin jamshidi
پسندها
3,225

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • اناری نگه داشته ام

    روی درخت باغچه حیاط

    یلدا برای چیدنش

    می دانم می ایی!



    Click here to view the original image of 1600x1200px.
    به نام خدا خالق انسان . به نام انسان خالق غم ها
    به نام غم ها به وجود اورنده ی اشك ها . به نام اشك تسكین دهنده ی قلب ها
    به نام قلب ها ایجاد گر عشق و به نام عشق زیباترین خطای انسان



    لمس انگشتان مردانه ی تو

    یلدای وهم بر انگیز دستانم را به آتش می کشدو چهره ام را گلگون می کند

    من با رقص نوازشگر انگشتان تو بر اندام سرد و زمستانی ام بهاری می شوم

    و با هرم نفسهای عشق تو آن هنگام که دستانت در دستان ظریف من قفل می شود جانی تازه می گیرم....

    و خوشبختی را به چشم می بینم...

    دستانت را از من دریغ مدار....

    دستان تو اعجاز زندگیست...

    بهانه ای برای بودن...برای ماندن... برای از نو متولد شدن....

    تو هربار که با رقص انگشتانت بر اندام ظریف من , موسیقی جانم را می نوازی

    روح من به آسمانها پرواز می کند و جسمم در میان صلیب دستان تو, به آرامشی ابذی آویخته میشود...

    من دستان تو را می ستایم و تا آخرین تپش خودرا محصور تو قدرمند می کنم

    نازنین فاطمه جمشیدی



    همسفرم!

    مرا به صلیب دستانت بکش...

    این قظره های زلال باران است که برتن ظریف من می نشیند و مرا به مامن گاه آغوشت می کشاند...

    لبانم را از ترنم بوسه های نمناک ات معظز می کند...

    و مرا لیلی تو میخواند...

    روح مرا در این معاشقه ی روحانی به آسمان بفرست

    تا بتوانم ابر های دلتتگی ام را پس و پیش کنم و برای قطره های با سخاوت مهر و عاظفه تو خورشید محبت را به دنیا آورم

    و رنگین کمان وصال را به نظاره بنشینم....

    من زیر نم نم باران خود را به میعادگاه قلب تو می رسانم... فرمان روا میشوم ....

    و برای قلمرو احساسم( دل تو )سنگ تمام میگذارم...

    در میان اعجاز دنیا,مرا ببین که چه مستانه به تو مینگرم...

    و عاشقانه هایم را به زبان نگاه می سرایم

    مرا در بظن خود احساس کن...من تمام هستی ام را پیش کش ات میکنم و تو را زندگی

    تکیه گاه و پر پرواز خوذ می دانم!

    تما م اندیشه ...باور و قلبم را به تو می بخشم و آرامشی جاودان را از تو به یادگار می گیرم...
    رد انگشت هایت

    تنم را شعله ور می کند

    به این لبخند می زنم

    که هر ناخنی

    دست مهربانی هم

    همراهش هست.

    نیست؟
    زندگی زد،آدم رقصید

    آدم رقصید،زندگی عرق کرد.

    زندگی عرق کرد،آدم چایید.

    آدم چایید،زندگی تب کرد.

    زندگی تب کرد،آدم لرزید.

    آدم لرزید، زندگی ترک برداشت.

    زندگی ترک برداشت،هیچ کس درد آدم را نفهمید
    زن ...با چشمانش حرف میزند ؛

    دوست داشتنش را با نگاهش میگویددلتنگی در چشمانش اشک میشود !

    وقت شادی ؛چشمانش برق میزند... وقت عشق بازیچشمانش خُمار میشود ،

    تمام دنیا را میشود در چشم زن خلاصه کرد !

    او می تواند با نگاهش دنیا را عاشق میکند ..

    مرا باران به این دنیا اورد .......

    من زاده ی قطره های بارانم....

    من از عشق ........من از دل اواره ترین و مجنون ترینم ....

    من زنده ام به باد ......به حسرت اغوش درونم ...

    من خسته ام از دل که اوازه ی جنونش مرا بی تاب ترینست ...

    من ارامم ...

    من فانوس روشنی بخش نگاه دریا را به ساحل عاشقترینم ...

    من راهم را به عشق .....به احساس میگزینم ..

    مرا اب میداند ..

    مرا دل میداند ....

    من را تنها یک دل میداند ...

    دلی که عاشقترین است ..



    امشب چقدر بیتابم و چقدر عاشق

    عطر تن تو مرا به سویت فرا می خواند و به صلیب دستانت می کشد...

    من برای پیچک ظریف تنم گلذانی را میابم که تنها منحصر به من است و مرا در بر دارد

    امشب شمیم نفسهایت به هستی ام اعتبار می بخشد و فرشته ی عشق را از آسمان نیلی به زیر می آورد....

    تنهایی را از من پس میگیرد و عشق را به من هدیه می دهد...


    عزیزترینم!

    حضورت را از من دریغ نکن

    عطر تن تو مرا بی تاب میکند... و به این زندگی امیذوار...

    من در کنار تو احساس آرامش میکنم....

    من در کنار تو به اوج میرسم

    و به آینده ام دل می بندم...

    نازنین فاطمه جمشیدی
    ارام باش عزیزدلم.... آرام باش

    من همیشه همراه تو ام....همیشه در کنار تو...

    ای زیباترین عشق...ای پاک ترین ترنم هستی...من تو را رها نمی کنم....حتی اگر قرار باشد از پس ای دستگاههای بیجان

    تورا ببوسم و از تو نفس بگیرم...باز هم عاشقانه تو را میخوانم...صادقانه تو را مینویسم....

    تو زیباترین و خاص ترین اتفاق زندگی منی....

    تو شبنم های محبت را به دلم نقش میزنی...

    من با تو به اوج آرزویم می رسم و بی تو به ورطه ی نیستی...

    من تو را رها نمیکنم...تو اعتبار هستی منی!

    تو تنها بهانه ی بودنی!

    تو منحصر به فرد ترین و صادق ترین رویایی ...

    دوستت دارم

    نازنین فاظمه جمشیدی

    رفتی .....بی خداحافظ ....بی خبر ..بی صدا ....

    رفتی و من به انتظار معجزه نگاه دوباره ات ......اسمان را قسم به باران چشمان کوچه های منتظر گرفته ام ....

    صحنه رفتنت را ندیدم .....صدای پای رفتنت را نشنیدم ......و این مرا از تمام بی قراری ها کابوسیست از غم ....

    دیگر نیستی .....و از نبودنت دیگرهیچ اشنایی نیست .....همه چیز با رفتنت بوی نیستی گرفته است ...کابوس فاصله ها .....

    ساکن شدم کلبه ی سوخته ی سرنوشت رویاهایم بدون تو را ....

    احساس غربت را به تقدیرم بخشیدی ....و رنگ به رنگ ارزوهایم را خاکستری ....

    من از فاصله خستم .....خسته از تو رو ندیدن ....من اروم نمیگیرم .....تمام دلخوشیم تو بودی .....

    غروب نگاهت را به ساحل قلبم بخشیدی و رفتی ....و برگهای تقویم دفتر دلم را نیمه تمام به سیاهی غربت چشمان بخشیدی .....

    من دیگر زنده نیستم ...

    رفتی و ندانستی که قلب مرا نیز همراه خود خواهی برد //////......

    برگرد ....

    برگرد .............
    ﻣﯿﮕﻦ ﺳﮑﻮﺕ ﻋﻼﻣﺖ ﺭﺿﺎﺳت، ﺍﻣا همیشه اینطور نیست...
    يه وقتايي ﺳﮑﻮﺕ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﭼﻮﻥ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺭﻧﺠﯿﺪﯼ ﮐﻪ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﯼ ﺣﺮﻑ ﺑﺰنی...
    يه وقتايي ﺳﮑﻮﺕ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﭼﻮﻥ ﻭﺍﻗﻌﺎ حرﻓﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﻔﺘﻦ ﻧﺪﺍﺭی.....
    ﮔﺎﻫﯽ ﻣﻮﻗﻊ ﻫﺎ ﺳﮑﻮﺕ ﯾﻪ ﺍﻋﺘﺮﺍﺿﻪ، ﮔﺎﻫﯽ ﻣﻮﻗﻊ ﻫﺎ هم ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﻩ....
    ﺍﻣﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻭﻗﺘﻬﺎ ﺳﮑﻮﺕ ﻭﺍﺳﻪ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﮐﻠﻤﻪ ﺍﯼ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﻪ ﻏﻤﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻭﺟﻮﺩﺕ ﺩﺍﺭﯼ را ﺗﻮﺻﯿﻒ ﮐنه...

    من . . .
    معماري بامصالحي از جنس دل
    دریای مواج عشق

    شاهزاده ی من .....

    عاشقانه به پایت میریزم احساساتم را .....

    در ساحلی ارام .....

    هنگامی که پیچک کالبد تنم را به دور تنت محصور میکنم ....

    ارامش را ازان وجودم می یابم ..

    میخوانم دریا را ....

    میخوانم شن های تابیده ی صحنه ی زندگی مان را ...

    حریم نگاهت را به چشمانم با ترنمی از فریاد نسیم ارزوها مینوازم ...

    دگرگون میشم در اغوشت ....

    زمان را به ایستادن میخوانم ...

    میخواهم تو را برای ابدیت عاشقی داشته باشم ...

    تو اینجایی ....در من ...در قلب من ...

    تو را در کوچ باغ صحرای عاشقی همراهی همیشگی میشوم ....

    و نغمه ی وصال را از اسمان ابی فرا میخوانم ....
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا