محدثه یوسفی
پسندها
648

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • عکسایی که گذاشتی واقعا زیباست ممنننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننون


    باور کن ...

    گاهی زندگی در دست هایی که از خودش گذشته تا تو را آرام کند

    به تمام اتفاق های مانده و نمانده می ارزد .......

    زندگی گاهی از هر طریقی می چسبد

    وقتی کسی را داری که مرگ طبیعی با او را

    به هر زندگی ِ غیر طبیعی ِ سرکش بدون او / ترجیح دهی ......

    کسی با چشم های کشیده ...

    که از هر بارانی که بی من / می آید می ترسد
    رو اسمِ من خط بکش عکسِ منو بد بکش بين منو عشق من ديوار نکش سد بکش مثل يه حرف ساده که نُقطه هاش اُفتاده عشقمو از من جدا شکلِ منو بد بکش وقتي که خط کشيدي عکسمو بد کشيدي من واسه خط کِشي هات هي ميميرمو زنده ميشم با همه سرکشی هات يه روز برنده مي شم
    من نگویم که در این دیر صفا نیست هنوز...یا صفا هست ولی بر دم ما نیست هنوز
    من نگویم که چرا عشق و چرا آتش جان...یا صفای قدم یار چرا نیست هنوز
    من نگویم ره این بادیه بس سخت چراست...یا چرا دل نفسش راه گشا نیست هنوز
    در ره عشق سراسر همه گر ناله شوم...من نگویم که در این خانه صفا نیست هنوز"آشنای دور"


    با رنگ و بویت ای گل گل رنگ و بو ندارد/با لعلت آب حیوان آبی به جو ندارد
    از عشق من به هر سو در شهر گفت و گوئی است/من عاشق تو هستم این گفتگو ندارد
    دلتنگتم آنچنان که باران برای رسیدن به زمین...دلتنگتم آنچنان که در تصور نگنجد...پس برایت مینویسم...

    تو را دوست میدارم از صبح تا شب و از زندگی تا مرگ و از مرگ تا زندگی..تو را برای ابد دوست خواهم داشت...بگذار ثانیه ها راه خود بروند و لحظه ها شتاب نگیرند از برای به هم رسیدنمان...بگذار شب ها به طول انجامند و روزها شب نشوند برای کوتاه شدن روز وصل...یک لحظه به هم رسیدن ارزش سال ها فراق را میدهد...
    به شقایق سوگند و به یاس...و به دریا...که در این میکده چون من دگری نیست خموش...
    نفسی هست مرا...که ز عشقت همه تسبیح خدا میگوید...
    من از این عشق به سرمست ترین میمانم..."آشنای دور"

    باز هم سکوت ...........باز هم یاد تو مرا تسخیر خود کرده است ..........باز هم نگاهت .......بازهم گرفتن نفس از بازدم نفسهایت ......

    یادگاریهایت ..........بوسه هایت ..............دلتنگی ام را درمن می امیزد ........

    باز هم نگاه تو را می‌طلبم...............نگاه آسمانی تو را..........میطلبم ......

    دســـــت خودت نیسـت

    زن که باشـــی

    گاهــــی دوســت داری تکـیـه بدهــی...

    پــناه بــبری....ضعیــف باشــی...

    دســت خودت نیــست...

    گهگاه حریصانه بومی‌کنی دست‌هایت را...

    شایــــد عطــر تـــلخ مــردانه اش

    لابه‌لای انگشتانت باقی مانده باشد...!

    دســت خــودت نیـــست

    زن که باشــی...

    گاهی رهایش می‌کنی و پشت سرش آب می‌ریزی

    و قناعت می کنی به رویای حضورش...

    به این امید که او خوشبخت باشد..

    دســت خــودت نیــست

    زن که باشــی

    همه دیـوانگی های عالـم را بلدی!!!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا