من بروم دنبال خودم بگردم...
شب بر شما پر اندیشه...
و روزهایتان پر از برنامه های ریز و درستو دقیق...
سرنوشت فردای لب هایتان پر منحنی باد....
خدا حافظه هر انچه که داشتید...دارید وخواهید داشت...
بابای...
روزی در گوش چشم هایم خواندند:
که در اینده ی تو جز خود نیست ومن در اندیشه ی خودی که در خود گم شده است
به زانو نشسته ام...
به راستی ....من کجای خودم...به خودم میرسم؟؟؟
راستش را بخواهید رو ح ما در نوسانات به سر میبرد...وجسم مارا کشان کشان پیش میبرد...
هر سویی که احساسمان فرمان داد فرود میایمو به اندیشه می نشینم
:لبخند..
امیدوارم خوب باشید و سلامت
ولبخند بر جانتان ریشه بدواند...
ما میرویم رو به سوی ابدیتی ناپیدا...
در کنار هر انچه هست ...وهر انچه باید باشد... روزگارتان سبز...آمین...