م
پسندها
412

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • کاشکی بارون میگرفت و غم از این دهکده میرفت
    صبح روشن میرسید و شب ماتم زده میرفت
    کاشکی این مردم ساده جشن شادی میگرفتن
    کوچه هارو پل میبستن با گل مریم و لادن
    کاشکی باز گلای لبخند میشکفت روی لباشون.....
    و گر از طعنه هاي مردم نترسم
    به دنبالت ميايم مثل سايه يار گلم...
    مثل سايه،يار گلم!

    #گويا ك فولكلور بختياري
    #زندگيم!
    عین این آقاهه تو سیر کاپیسی میای یه پیام اخلاق می پرونی، میری، نه؟!
    ماکتت در چه حاله؟ من یه چیزی ساختم که روم نمیشه خداییش نشون بدم. نشون نمیدم!!
    بگیر دستِ مرا تا تب تو را بسرایم
    تو را تپنده تر از نبض واژه ها بسرایم

    نپرس "تازه چه داری؟"؛ که هر دقیقه... هر آن
    بگیر دست مرا و بخواه تا بسرایم

    زبانِ دست تو صمیمی ست، ای زبان صمیمی!
    بخواه از "تو"... ببخشید! از "شما" بسرایم

    مرا به قلب خود_این متن نانوشته_ ببر تا
    نه از حواشی... از قلب ماجرا بسرایم

    سکوت کن! که فقط دستها به حرف درآیند
    که از زبان غریبانِ آشنا بسرایم

    چه بارها به یقین میرسم که باید از این پس
    در این زمانه ی کر شعر بی صدا بسرایم

    چه بارها به خودم گفته ام که شاعر ساده!
    چرا؟ چرا؟ به هزاران چرا، چرا بسرایم؟

    و سالهاست به خود پاسخی نمی دهم ای دوست!
    که روزی از تو که حس می کنی مرا بسرایم

    محمّد علی بهمنی
    “هنوز در سفرم .
    خیال می کنم
    در آب های جهان قایقی است
    و من – مسافر قایق – هزار ها سال است
    سرود زنده دریانوردهای کهن را
    به گوش روزنه های فصول می خوانم
    و پیش می رانم.
    مرا سفر به کجا می برد؟
    کجا نشان قدم نا تمام خواهد ماند
    و بند کفش به انگشت های نرم فراغت
    گشوده خواهد شد؟
    کجاست جای رسیدن ، و پهن کردن یک فرش
    و بی خیال نشستن
    نه هیچکدوم! یاد انگلیسی بچگیام افتادم، گفتم یادی از قدیما کنم.
    خب حالتون چگونه است؟!
    خوش به حال "چیز" !
    درست میشه ... بالاخره .. یه روزی همه چیز درست میشه !
    نه قلبم درد میکنه !
    به در و دیوار اتاقت حسودیم می شه. به دستگیره ها-کلید اتاقا...

    به لباسات حسودیم می شه. به حوله ات.مسواکت.

    به خورشید حسودیم می شه که تو رو راحت و آسوده می بینه، بدون این که از ترس مشکوک زدن، نگاهشو بدزده...یا وقتی تعجبِ چشماتو دوختی به خیره یِ چشماش، پوزخند بزنه و شوخی کنه تا حواسِت پرت بشه.

    به آینه حسودیم می شه که بی توجه به نگاهش، نگاهِش می کنی.

    به آهتگ هایی که گوش می دی حسودیم می شه!

    به لپ تاپِت حسودیم می شه...




    یادته بهت گفتم آدم حسودی نیستم، مگه وقتی چیزی یا کسی رو واقعا دوست داشته باشم؟

    خوبه که نمی دونی دوستت دارم!

    خوبه که نمی دونی...
    به همه کسانی که بهت می گن "دوستت دارم"_به هر شکل، به هر زبون_ حسودیم می شه.

    به همه کسانی که بهت می گن "عزیزم" حسودیم می شه.

    به همه کسانی که آخرِ اسمت "جان/جون/جونم/جونی" می ذارن حسودیم می شه.

    به همه کسانی که بهت فحش می دن حسودیم می شه.

    به هم کسانی که باهات حرف می زنن حسودیم می شه.

    به همه کسانی که می بیننت حسودیم می شه. فامیلات...دوستات..خانواده ات...

    به رهگذرایی که از کنارت می گذرن حسودیم می شه. به اونایی که کنارت تو مترو/اتوبوس/تاکسی می شینن.
    امروز از اون روزاس که دوعدد دندان دارم برای پاره کردن گلوی همه!

    این روزا که می شه بیشتر ازت می ترسم...چون می بینم که این دو تا دندون فقط برای "تو" کار نمی کنه...و این غلطه، در منطقِ سگ بودن این غلطه...مگه سگی که عاشق شده باشه!

    /یادداشت های یک سگ عاشق!
    نازی می گه اسماعیلتو بُکُش!
    بیا بکشمت! البت اول خودمو می کشم، بعد تو رو!

    بدو دیگه قمه مو درآوردما:دی
    قربونِ اون چشمات برم!
    آهای اونی که نمی دونی قربونِ چشمای کی می رم، نمی دونی مخاطبِش دقیقا خودتی!
    بفهم!
    خر، بفهم!

    كسى که براى حل معادلات و مسائل دلتون وقت میزاره

    خیلى دوستون داره بیکار نیست

    هواشو داشته باشین
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا