...ANTY...
پسندها
1,261

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • ن بحث الان و بعدش نیس کلی گفتم این تاپیکو قفل نمیکنم و ب خاطر مسئولیتم هست ک میگم باید باشه و قفل نشه :)
    سلام
    چرا بابا از این مشتریا زیاد داریم :دی
    اتفاقا الان از نظر من نباید جذف بشه خخخخخ ضایع شدی :)
    خوب دكترا ميگيرم واست. تو كه ترشيده بودي!! حالا دكتر بايد باشه؟؟؟
    از كجا ميدوني بعيده؟ مزدا 3 كمه؟ :cool:
    حالا خودكشي نكن. دختر خوبي باشي خودم ميام ميگيرمت. آخه يه بار زنم دق مرگ شده :w02:
    خوب اميدتو از دست نده.
    يكم آبنبات كمتر بخوري شايد پيدا بشه :D
    ميگن همه دخترا همينو ميگن... البته تا وقتي كه سر و كله خواستگار پيدا بشه.:D
    چقدر دير اومدي!! :mad:كجا بودي؟؟؟؟ برو خونه مامانت :D كسي بدون اجازي شووورش جايي ميره؟؟
    غذام بايد آماده باشه.
    سلام. خوبيد شما؟؟ عيدتون مبارك
    بابت ماكاروني ممنون. اما نبودم كه بخورمش.
    حالا امشب چي داريم؟؟:D
    خواهش خانمی
    قابل شمارونداشت
    خوشحالم که خوشت اومده:rambo::rambo::rambo:
    مااینیم دیگه.چه میشه کرد:cool:
    ایشاا........ فردا بهت خوش بگذره
    عید را بهانه کنیم تا به همه کسانی که دوستشان داریم سلامی بکنیم ، نام شما در اندیشه و مهرتان در قلب ماست . . .عید قربان بر شما مبارک
    ★.¸¸.★ پارمهر یکی دیگر از دختران آفتاب متولد میشود ... ★.¸¸.★
    ولی من چند بار از نزدیک دیدم.
    خوب از اون جایی که من می دونم آذری ها خیلی به گرگ علاقه دارن
    شما از کدوم خطه آذربایجان هستید؟
    ای ول خوشم اومد
    واقعآ گرگا بی نظیرن
    تا حالا از نزدیک گرک دیدین؟
    شعر سیب از دکتر حمید مصدق
    به من خندیدی و نمی دانستی تو
    من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
    باغبان از پی من تند دوید
    سیب را دست تو دید
    غضب آلود به من كرد نگاه
    سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاك
    و تو رفتی و هنوز،
    سالهاست كه در گوش من آرام آرام
    خش خش گام تو تكرار كنان می دهد آزارم
    و من اندیشه كنان غرق در این پندارم
    كه چرا باغچه كوچك ما
    سیب نداشت
    جواب زبیای فروغ فرخ زاد به شعر سیب دکتر حمید مصدق
    من به تو خندیدم
    چون که میدانستم
    تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی
    پدرم از پی تو تند دوید
    ونمیدانستی باغبان باغچه ی همسایه
    پدر پیر من است
    من به تو خندیدم
    تا که با خنده به تو، پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
    بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و
    سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
    دل من گفت ،برو
    چون نمیخواست به خاطر بسپارد گریه ی تلخ تو را
    ومن رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام
    حیرت و بغض تو تکرار کنان میدهد آزارم
    ومن اندیشه کنان غرق در این پندارم که چه می شد
    اگر باغچه ی خانه ی ما
    سیب نداشت
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا