پيش فرض
ديوارسنگي
توی یک دیوارسنگی
دو تاپنجره اسیرن
دو تا خستهدو تا تنها
یکیشون تویکیشون من
دیوار ازسنگ سیاهه
سنگ سرد وسخت خوارا
زده قفل بیصدایی
به لبایخسته ی ما
نمیتونیمکه بمونیم
زیر سنگیدیوار
همه ی عشقمن و تو
قصه هستقصه ی دیدار
همیشهفاصله بوده
بین دستایمن و تو
به همینتلخی گذشته
شب و روزایمن و تو
راه دوریبین ما نیست
ولی باز اینمزیاده
تنها پیوندمن و تو
ذستمهربون خوابه
کاشکی ایندیوار خراب شه
من و توبا هم بمیریم
توی دنیایدیگه
دستای هموبگیریم
شایداونجا توی دلها
رنگ بیزارینباشه
میونپنجره هاشون
دیگه دیوارینباشه
دیگه دیوااااااااارینبااااشه