گاهی دست زدن به واژه های خاص
در پس طراوت با هم بودن
میشه خدشه کردن دلی
که برای بودن و ماندن 
تارهای مبهوتها میبافت
در واژه بی صداهای دلخراش
این منم که میسرایم
در قلمرو عشق
دوستت دارم واژه کوچکیست برات
پس  ..
بهتر از آن 
سرایده ی من از قصیده هستی به تمنای زندگی
به آن دشت از تبلور خواستن 
و به نگاهمون به ماه 
در تکیه زدن به صندلی چوبی 
که ... 
که ... 
که ...