hiva13
پسندها
632

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره



  • کافه سرد است...
    میز من...
    میهمان میخواهد...
    اگر تنهایی میهمان میز قلبم باش...
    تا برایت تا آخر عمر... میزبانی کنم...!!!
    صدا كن مرا صدا كن مرا.
    صداي تو خوب است*.

    صداي تو سبزينه آن گياه عجيبي است
    كه در انتهاي صميميت حزن مي رويد.

    در ابعاد اين عصر خاموش
    من از طعم تصنيف در متن ادراك يك كوچه تنهاترم*.

    بيا تا برايت بگويم چه اندازه تنهايي من بزرگ است*.
    و تنهايي من شبيخون حجم تو را پيش بيني نمي كرد.
    و خاصيت عشق اين است*.

    كسي نيست*،
    بيا زندگي را بدزديم*، آن وقت
    ميان دو ديدار قسمت كنيم*.

    بيا با هم از حالت سنگ چيزي بفهميم*.
    بيا زودتر چيزها را ببينيم*.
    لحظه های دلتنگی ام ...

    من .....خاطره به خاطره .....مرور میکنم اوای درونم را ...

    سکوت میکنم ...عاشقانه هایم را ...

    سکوت میکنم نگاهم را ...

    وتنها ورق های دفترم را با سکوت دلم ......نگاهم ....احساسم .....مینویسم.......








    عزیزم نمی دونم چی شده که پیامت نیومده ولی خالیه اینباکسم مشکلی نداره
    یه بار دیگه خواستی امتحان کن
    تو را
    نه عاشقانه
    و نه عاقلانه
    و نه حتی عاجزانه
    که تو را عادلانه
    در آغوش میکشم
    عدل
    مگر آن نیست که هر چیزی
    سر جای خودش باشد....!؟
    بگذار آفتاب از هر طرف که دلش میخواهد طلوع کند ...

    من روزم را با خاطره ی " تو " آغاز میکنم


    ....

    آدم ها می آیند…

    خودشان را نشان می دهند…

    وقتی که برایت مهم نیست…

    اصرار می کنند!

    اصرار برای اثبات وجودشان،

    برای اثبات بودنشان…

    و ماندنشان!

    اصرار می کنند که تو نیز باشی همراهشان…

    همان آدم ها،

    وقتی که پذیرفتی بودنشان را ،

    ماندنشان را…

    وقتی که باورشان کردی…

    می روند!

    به بهانه های پوچ!

    به بی بهانگی!

    به سادگی!

    می روند…

    می روند…

    و تو می مانی با باوری که …!
    دستاشو مشت کـرده بود... پرسـیدم توي مشتت چـیه؟!

    گفت : خودتـ نگـاه کن

    دستاشو گرفتم و آروم باز کردم...توی دستاش چیزی نبود!!!

    گفتم : چیزی نیست کـه...

    دستامــو که توی دستاش بود فشـــرد و گفت:

    نبــود...ولی "حــالا هست"!
    مرد ها سکوت نمي کنن...!
    **فقط داد ميزنن**...

    نمي تونن وقتي که ناراحت هستن...!
    گريه کنن و بهونه بگيرن...!
    فقط داد ميزنن...!
    ... ... اونا نمي تونن به تو بگن من رو بغل کن تا آروم شم...!
    فقط داد ميزنن...!
    نمي تونن بگن دلشون مي خواد تو آغوشِ تو گريه کنن...!
    فقط داد ميزنن...!
    ممکنِ خيلي تو رو دوست داشته باشن...!
    اما نمي تونن صداشون رو مثل دختر بچه ها کنن و جيغ بزنن و بگن...!
    عاشقتم...!
    فقـــــــــــط داد ميزنن...!
    اون همه اينا رو قورت مي ده که بگه يه مردِ...!
    يه آدمِ محکم که مي تونه تکيه گاهت باشه...!
    اما تو نگاه به قوي بودنش نکن...!
    چون فقط داد ميزنه...!
    از دادش دلگير نشو...!
    تو قلبش يه بچه زندگي ميکنه...!
    که پاکتر و رويايي تر از هر زنيه...!
    گاهي دلش اونقدر ميگيره که فقط...!
    داد ميـــــــــــــ ـــزنه...!

    مرد ها سکوت نمي کنن...!
    **فقط داد ميزنن**...

    نمي تونن وقتي که ناراحت هستن...!
    گريه کنن و بهونه بگيرن...!
    فقط داد ميزنن...!
    ... ... اونا نمي تونن به تو بگن من رو بغل کن تا آروم شم...!
    فقط داد ميزنن...!
    نمي تونن بگن دلشون مي خواد تو آغوشِ تو گريه کنن...!
    فقط داد ميزنن...!
    ممکنِ خيلي تو رو دوست داشته باشن...!
    اما نمي تونن صداشون رو مثل دختر بچه ها کنن و جيغ بزنن و بگن...!
    عاشقتم...!
    فقـــــــــــط داد ميزنن...!
    اون همه اينا رو قورت مي ده که بگه يه مردِ...!
    يه آدمِ محکم که مي تونه تکيه گاهت باشه...!
    اما تو نگاه به قوي بودنش نکن...!
    چون فقط داد ميزنه...!
    از دادش دلگير نشو...!
    تو قلبش يه بچه زندگي ميکنه...!
    که پاکتر و رويايي تر از هر زنيه...!
    گاهي دلش اونقدر ميگيره که فقط...!
    داد ميـــــــــــــ ـــزنه...!
    وابستگــی هــا

    وام هـــای کــوتـــاه مــدتــی هستــند بــا بهــره هـــای ـسنگیــن.............
    به یاد عاشقی رسوا به نام عشق می خوانم
    برای یک دل شیدا به نام عشق می خوانم
    اگر چه مستی عاشق شدن از یادها رفته
    ولی من مست و بی پروا به نام عشق می خوانم
    به دورانی که لیلی ها و مجنون ها همه افسانه ایی در قصه ها هستند
    چو مجنون در پی لیلا به نام عشق می خوانم
    به جای تیشه ی فرهاد با ساز صدای خود
    فرو ریزم ستون بیستون قلب های خفته در خواب خوش شیرین
    و جای این همه دلدادگان خفته ی خاموش، من تنها به نام عشق می خوانم
    در این بیداد بی دردی در این دنیای نامردی
    در این دنیا که دیگر از صفای عشقبازان رد پایی نیست
    به یاد پاکی دل ها به نام عشق می خوانم
    زمانی شاعران در وصف شور انگیز دلداران
    غزل ها می سرودند و به مجلس های بزم و عیش می خواندند
    و من اکنون به یاد آن همه دلدادگی ها، دلربایی ها
    به نام عشق می خوانم
    .
    .
    .
    آدم گاهی تهی می شود...
    خالی می شود...!
    دلش یک گوش می خواهد که فقط برایش حرف بزند....غُر بزند...
    دلش می خواهد....زیر دوش آب ریز ریز برای خودش اشک بریزد...
    دلش می خواهد....زیر باران ساعت ها قدم بزند و خیس شود...
    دلش می خواهد....برود....ولی نرسد....!!
    دلش می خواهد....فقط به صدای باران گوش دهد...
    دلش می خواهد....ساعت ها بخار دهانش را نگاه کند...
    دلش می خواهد....چشمانش را ببندد....به هیچ چیز فکر نکند..
    دلش می خواهد....خودش را لوس کند...!
    دلش یک آغوش اَمن می خواهد...!!!!



    یـکـ بار هَم تـُُُو بگو בوستت בارمـ....

    نترســـ...

    آسمــ☁ـان را گرفتـِﮧ ام که زمیـ ۝ـטּ نیایـב....


    رخ به رخ که شدیم. . .

    مَــــــــــــــــــــن مـــــــات شدم. . .

    امـــا تـــــــــو. . . .

    چو پادشاهی که از این فتــــــح ها زیاد دیده. . . .

    بی اهّمـــیت رد شدی. . . .
    آن شب که صبح روشن اندامت از آسمان اینه بر من طلوع کرد
    شمع بلند قامت خلوتسرای من از خجلت برهنگی خویش می گریست
    من در کنار او از پرتو طلوع تو بی خواب می شدم
    سر در میان موی تو می بردم
    بر سینه ی بلند تو می خفتم
    تا با تو در برهنه ترین لحظه های خویش محرم تر از تمامی ... آیینه ها شوم
    میل هزار سال تو را دوست داشتن در من نهفته بود
    من از تب طلایی چشمانت آهنگ تند نبض تو را می شناختم
    من ، طعم تشنگی را در بوسه های تو هر بار می چشیدم وسیراب می شدم
    در آن شب سیاه زمستانی بازوی آتشین توگرمای روز را بر پشتم از دو سوی گره می زد دست تو ، آفتاب بهاران بود بر پشت سرد من من از لهیب دست تو بی تاب می شدم وقتی که صبح پنجه به در کوبید
    آیا دوباره ، نام عزیزت را در اوج لحظه های شگفت یگانگی نجوا کنان به گوش تو خواهم گفت ؟
    ای کاش در سیاهی آن شب که با تو رفت
    از بوی گیسوان تو می مردم
    کاش آن شب از کرانه ی آغوشت یکسر به بیکرانی پرتاب می شدم ...
    هیوا نفهمیدم منظورت چی بود چی بهم نمی رسه ؟
    ممنونم عزیز دلم ......دلم میخواد همیشه از حضور زیبای تو در این تاپیک بهره ببرم خواهر عزیزم ...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا