reyhanu
پسندها
260

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • جان اسیر دل ، دل اسیر دوست ، دوست چه می داند دل اسیر اوست ؟
    ای کسانیکه همش میرید سر یخچال
    خب یه بارم برید سر فریزر
    شاید بستنی انجا خفته باشد
    سلام عزیز م مرسی مرسی همه خوبن ممنون مامان خانوم.
    دلم برات تنگ شده عزیزم
    نمی فهمم
    وقتی به نماز می ایستم

    من ، تو را می خوانم… ؟!

    یا تو ، مرا می خوانی …. ؟!
    فقط کاش که عشق مان دو طرفه باشد . .
    سلام چه متن زیبایی بود
    هر کس به سهم خودش از دنیا چیزی برمیدارد........
    خیلی نمناک و عمیق بود اثرگذار....
    ممنون... خوشم میاد که مث خودم بدون تعارف حرفت را میزنی.. کلا رک هستی;)
    ای خوش از تن کوچ کردن، خانه در جان داشتن
    روی مانند پری از خلق پنهان داشتن


    همچو عیسی بی پر و بی بال بر گردون شدن
    همچو ابراهیم در آتش گلستان داشتن


    کشتی صبر اندرین دریا افکندن چو نوح
    دیده و دل فارغ از آشوب طوفان داشتن


    در هجوم ترکتازان و کمانداران عشق
    سینه‌ای آماده بهر تیرباران داشتن


    روشنی دادن دل تاریک را با نور علم
    در دل شب، پرتو خورشید رخشان داشتن


    همچو پاکان، گنج در کنج قناعت یافتن
    مور قانع بودن و ملک سلیمان داشتن
    حالمان بد نیست غم کم می خوریم
    کم که نه، هرروز کم کم می خوریم


    آب می خواهم سرابم می دهند
    عشق می ورزم عذابم می دهند


    خود نمی دانم کجا رفتم به خواب
    از چه بیدارم نکردی آفتاب؟


    خنجری بر قلب بیمارم زدند
    بیگناهی بودم و دارم زدند


    سنگ را بستند و سگ آزاد شد
    یک شب داد آمد و بیداد شد


    عشق آخر تیشه زد بر ریشه ام
    تیشه زد بر ریشه اندیشه ام


    عشق اگر این است مرتد می شوم
    خوب اگر این است من بد می شوم


    بس کن ای دل نابسامانی بس است
    کافرم دیگر مسلمانی بس است


    در عیان خلق سر در گم شدم
    عاقبت آلوده مردم شدم


    بعد از این با بی کسی خو می کنم
    هر چه در دل داشتم رو می کنم


    من نمی گویم دگر گفتن بس است
    گفتن اما هیچ نشنفتن بس است


    نیستم از مردم خنجر به دست
    بت برستم بت برستم بت برست


    بت برستم بت برستی کار ماست
    چشم مستی تحفه بازار ماست


    درد می بارد چون لب تر می کنم
    طالعم شوم است باور می کنم


    من که با دریا تلاطم کرده ام
    راه دریا را چرا گم کرده ام
    نی حریف هرکه از یاری برید
    پرده‌هایش پرده‌های ما درید

    همچو نی زهری و تریاقی که دید
    همچو نی دمساز و مشتاقی که دید

    نی حدیث راه پر خون می‌کند
    قصه‌های عشق مجنون می‌کند

    محرم این هوش جز بیهوش نیست
    مر زبان را مشتری جز گوش نیست

    در غم ما روزها بیگاه شد
    روزها با سوزها همراه شد

    روزها گر رفت گو رو باک نیست
    تو بمان ای آنک چون تو پاک نیست

    هر که جز ماهی ز آبش سیر شد
    هرکه بی‌روزیست روزش دیر شد

    در نیابد حال پخته هیچ خام
    پس سخن کوتاه باید والسلام

    بند بگسل باش آزاد ای پسر
    چند باشی بند سیم و بند زر

    گر بریزی بحر را در کوزه‌ای
    چند گنجد قسمت یک روزه‌ای
    ممنون:gol:جدی میگی؟ از نظر جسمی همیشه رو فرم بیدم... از نظر روحی کمی تو آمپاس بودم خداروشکر خیلی خوب شدم.
    گفته بودی درد دل کن گــــــــــاه با هم صحبتی

    کو رفیق راز داری؟ کــــــــــــــو دل پرطاقتی؟

    شمع وقتی داستانم را شنید آتش گـــــــــرفت

    شرح حالم را اگر نشنیده باشی راحتـــــــــــی

    تا نسیم از شرح عشقم باخبر شد، مست شد

    غنچه‌ای در باغ پرپر شد ولی کــــــــو غیرتی؟

    گریه می‌کردم که زاهد در قنوتم خیره مــــــــاند

    دور باد از خرمن ایمان عــــــــــــــــــــاشق آفتی

    روزهایم را یکایک دیدم و دیـــــــــــــــدن نداشت

    کاش بر آیینه بنشیند غبار حســـــــــــــــــــرتی

    بس‌که دامان بهاران گل به گل پژمرده شــــــــد

    باغبان دیگر به فروردین ندارد رغبتــــــــــــــی

    من کجا و جرئت بوسیدن لبهای تـــــــــــــــــــو

    آبرویم را خریدی عاقبت با تهمتـــــــــــــــــــــ ی
    بله... این به هفته خیلی رو فرم بیدم... خوشحالم شدید مخصوصا دیروز... خستگی این چند وقت از ذهنم محو شد.
    ممنون اجی خانم....همشوووووووون قشنگ بودن....
    راستی سلااااااااااااااااااااااااااااااااام....:smile:
    لانـــه ات را ،

    بـــر حبــابِ حــوصلــهء مـــردُمــان نـــساز !

    تــــا ،
    آوارهء بیحــــــوصـلگــی شــــان نـــــشوی !!!.
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا