دقیق نمیدونم س یا چهار سالش بود.......نذاشتن بمونم گفتن زشته باید بیای وقتی جنازه رو اوردن پاهام اجی انگار فلج بودن نمیتونستم رو پاهام وایسم فقط جیغ میکشیدم گریه میکردم....ی زنی اونجا بود اومد دستمو گرفت نمیذاشت خودمو بزنم.......وای خدا چقد بد بود.........