مهندس خرده پا 2
پسندها
568

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • دوباره تایپیکمو حذف کردن:(
    آخه من نمیدونم ایرادش چی بود...
    آتوسا اینقد ناراحتم که...
    نه عزیزدلم ...دوستیم دیگه..همش که نباید تو شادیا باهم باشیم...
    ایییییییییی وااااااااااااااااای غیر قابل تصوره.......:cry:
    ن آجی جونم شما برید من اصلا حوصله ندارم.....شاید الان دیگه خاموشش کنم.....ببخشید شمارو هم ناراحت کردم حلالم کنید.....
    دقیق نمیدونم س یا چهار سالش بود.......نذاشتن بمونم گفتن زشته باید بیای وقتی جنازه رو اوردن پاهام اجی انگار فلج بودن نمیتونستم رو پاهام وایسم فقط جیغ میکشیدم گریه میکردم....ی زنی اونجا بود اومد دستمو گرفت نمیذاشت خودمو بزنم.......وای خدا چقد بد بود.........
    آخی....اینجوری خیلی بده که بایکی بزرگ شده باشی بعد.....خدا به جفتتون صبر بده...آتوسایی دوس داری بیای شب زنده داری فدات شم؟
    ممنونم...نه عزیزم ..ما با هم بزرگ شدیم...مثه خواهر و برادر بودیم...
    اتی نباید می رفتی روز تشییع جنازه
    آخی خدا به جفتتون صبر بده آجی خوشگلا....نیایشی نامزدت بود؟؟؟؟
    جونم عزیزم...گریه نکن مونایی...محمد من زندس من ک قبول نکردم...ناراحت نیستم..چون زندس
    خدا رو شکر ک خوب بوده.........اجی وقتی میفتم یادش ک جسمش در اثر بیماری خیلی ضعیف شده بود چ طوری میتونه اون همه خاکو تحمل کنه قلبم اتیش میگیره........وای خداجون کجایییییییییییییییییییییییییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟
    سلام محدثه جونم...خوبی آجی...توروخدا ببین میتونی آتوسا ونیایشو ارو کنی؟
    ای واااااای نیایشی توروخدا تو دیگه اینکارو باخودت نکن....منم گریه میکنما...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا