ehsanseh
پسندها
104

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • لیاقت انسان‌ها کیفیت زندگى را تعیین می‌کند نه آرزوهایشان.
    و من متعهد نیستم که چیزى باشم که تو می‌خواهى،
    و تو هم می‌توانى انتخاب کنى که من را می‌خواهى یا نه،
    ولى نمی‌توانى انتخاب کنى که از من چه می‌خواهى.
    می‌توانى دوستم داشته باشى همین گونه که هستم، و من هم.
    می‌توانى از من متنفر باشى بى‌هیچ دلیلى و من هم.
    چرا که ما هر دو انسانیم.
    این جهان مملو از انسان‌هاست ، پس این جهان می‌تواند هر لحظه مالک احساسى جدید باشد.
    تو نمی‌توانى برایم به قضاوت بنشینى و حکمی‌صادر کنی و من هم.
    قضاوت و صدور حکم بر عهده نیروى ماورایى خداوندگار است.
    دوستانم مرا همین گونه پیدا می‌کنند و می‌ستایند،
    حسودان از من متنفرند ولى باز می‌ستایند،
    دشمنانم کمر به نابودیم بسته‌اند و همچنان می‌ستایندم،
    چرا که من اگر قابل ستایش نباشم نه دوستى خواهم داشت،
    نه حسودى و نه دشمنى و نه حتی رقیبى،
    من قابل ستایشم، و تو هم.
    یادت باشد اگر چشمت به این دست نوشته افتاد به خاطر بیاورى که آن‌هایى که هر روز می‌بینى و مراوده می‌کنى همه انسان هستند و داراى خصوصیات یک انسان، با نقابى متفاوت، اما همگى جایزالخطا.
    نامت را انسانى باهوش بگذاراگر انسان‌ها را از پشت نقاب‌هاى متفاوتشان شناختى،
    و یادت باشد که این ها رموز بهتر زیستن هستند…
    لیاقت انسان‌ها کیفیت زندگى را تعیین می‌کند نه آرزوهایشان.
    و من متعهد نیستم که چیزى باشم که تو می‌خواهى،
    و تو هم می‌توانى انتخاب کنى که من را می‌خواهى یا نه،
    ولى نمی‌توانى انتخاب کنى که از من چه می‌خواهى.
    می‌توانى دوستم داشته باشى همین گونه که هستم، و من هم.
    می‌توانى از من متنفر باشى بى‌هیچ دلیلى و من هم.
    چرا که ما هر دو انسانیم.
    این جهان مملو از انسان‌هاست ، پس این جهان می‌تواند هر لحظه مالک احساسى جدید باشد.
    تو نمی‌توانى برایم به قضاوت بنشینى و حکمی‌صادر کنی و من هم.
    قضاوت و صدور حکم بر عهده نیروى ماورایى خداوندگار است.
    دوستانم مرا همین گونه پیدا می‌کنند و می‌ستایند،
    حسودان از من متنفرند ولى باز می‌ستایند،
    دشمنانم کمر به نابودیم بسته‌اند و همچنان می‌ستایندم،
    چرا که من اگر قابل ستایش نباشم نه دوستى خواهم داشت،
    نه حسودى و نه دشمنى و نه حتی رقیبى،
    من قابل ستایشم، و تو هم.
    یادت باشد اگر چشمت به این دست نوشته افتاد به خاطر بیاورى که آن‌هایى که هر روز می‌بینى و مراوده می‌کنى همه انسان هستند و داراى خصوصیات یک انسان، با نقابى متفاوت، اما همگى جایزالخطا.
    نامت را انسانى باهوش بگذاراگر انسان‌ها را از پشت نقاب‌هاى متفاوتشان شناختى،
    و یادت باشد که این ها رموز بهتر زیستن هستند…
    وقتی کسی در کنارت هست ، خوب نگاهش کن :
    به تمام جزئیاتش
    به لبخند بین حرف هایش
    به سبک ادای کلماتش
    به شیوه ی راه رفتنش ، نشستنش
    به چشم هاش خیره شو
    دستهایش را به حافظه ات بسپار
    گاهی آدم ها آنقدر سریع میروند که حسرت یک نگاه سرسری را هم به دلت میگذارند …
    در ایـن شـهر صـدای پـای مردمـی اسـت
    کـه هـمـچـنـان کـه تـو را مـی بـوسـند
    طـناب دار تـو را مـی بافـنـد..
    مـردمـی کـه صـادقـانـه دروغ مـی گـویـنـد
    و
    خـالـصـانـه بـه تـو خـیـانـت می کـنـنـد..
    در ایـن شـهـر هـر چـه تـنـهـاتـر بـاشـی پـیـروزتــری..
    می‌نويسم از تو

    شبي از پشت يك تنهايي نمناك و باراني تو را با لهجه ي گل هاي نیلوفر صداكردم
    تمام شب براي باطراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهايت دعا كردم
    پس ازِ يك جستجوي نقره اي در كوچه هاي آبي احساس تو را از بين گل هايي كه در تنهايي ام روييدبا حسرت جدا كردم و تو در پاسخ آبي ترين موج تمناي دلم گفتي دلم حيران و سرگردان چشماني ست رويايي...
    و من تنها براي ديدن زيبايي آن چشم تو را در دشتي از تنهايي وحسرت رها كردم
    همين بود آخرين حرفت و من بعد از عبور تلخ و غمگينت حريم چشمهايم را به روي اشكي از جنس غروب ساكت و نارنجي خورشيد وا كردم
    نمي دانم چرا رفتي؟
    نمي دانم چرا ، شايد خطا كردم
    و تو بي آن كه فكر غربت چشمان من باشي
    نمي دانم كجا ، تا كي ، براي چه ،
    ولي رفتي و بعد از رفتنت باران چه معصومانه مي باريد
    نمي دانم چرا ؟ شايد به رسم و عادت پروانگي مان باز براي شاديو خوشبختي باغ قشنگ آرزوهايت دعا كردم
    آبرویم در مشتهایش بود

    خودم را وا دادم یک لحظه حس کردم همه چیز تمام شده است

    گـُر گرفتم و گفتم خدایا این بار هم رحم کن این بار هم حفظش کن

    اینجا فقط تو میتوانی حفظش کنی با تمام وجود صدایش زدم

    خودم را آماده ی هر حرفی کرده بودم

    در آخرین لحظه خودم را باختم

    و در سقوط آزاد از چشمها

    خدا مشتهایش را باز نکرد
    دلم خوش به اونی که هفتاد مرتبه مهربون تر از مادر به منه
    خدا دلم به تو خوش که گفتی اگر بندگان من میدانستند من چقدر به آنها مشتاقم بند بند وجودشان از هم میگسست
    خدا میخوام برات معرفت بزارم آخه معرفتم رو برای هر کی خرج کردم یا قدر ندونست یا تو پس دادنش کم گذاشت
    معرفتم رو برای تو خرج میکنم که نه کم میاری و نه قدر نشناسی
    خب حالا میای گذشته رو فراموش کنیم و دوباره با هم دوست بشیم این یه گل مجازی از طرف من میدونم که با یه گل واقعی تو دنیای حقیقی بهم پسش میدی
    اینم بگم من آدم سیریشیم حالا حالاها ولت نمیکنم منتظرم خدا
    برای صیقل روح و روان ها / به دل دریائی ازایمان نشانیم
    برای اولین مظلوم عالم / بسی خون دل ازچشمان چکانیم
    هزاران لعنت و نفرین بسیار / به قاتل های مولا مان رسانیم . . .
    سلام دوست خوبم
    خواهش می کنم-لطف داری
    انشالله هر کمکی از دستم بر بیاد انجام میدم ;)
    موفق باشی
    سلام دوست عزیز
    ممنون بابت درخواست دوستی
    انشالله دوستای خوبی برای هم باشیم;)
    از هیچ کار بچگیم پشیمون نیستم....
    جز اینکه ارزو داشتم بزرگ شم....
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا