succulent
پسندها
408

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • لیلی جان

    دیگر ب هوای نازت هیچ مردی سر ب بیابان نمی گذارد,,, ساده ای لیلی جان‏!‏‏!‏‏! اینجا مردها با یک کیلیک روزی هزار بار عاشق می شوند,,,
    نمیدانم...نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد،نمیخواهم


    بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت،


    ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی


    سازد،گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ


    وبازیگوش،واو یکریز و پی درپی دم گرم و چموشش


    را درگلویم سخت بفشارد،وخواب خفتگان خفته


    را آشفته تر سازد،بدین سان بشکند هردم سکوت مرگبارم را

    دکتر شریعتی
    هرگز دستی را نگیر وقتی قصد شکستن قلبش را داری

    هرگز نگو برای همیشه وقتی می دانی که جدا می شوی

    هرگز به چشمانی نگاه نکن وقتی قصد دروغ گفتن داری

    هرگز سلامی نده وقتی می دانی که خداحافظی در پیش است

    قلبی را قفل نکن وقتی کلیدش را نداری

    به کسی نگو که تنها اوست وقتی در فکرت به او خیانت میکنی
    یک آهنگ می تواند لحظه ای جدید را بسازد
    یك گل میتواند بهار را بیاورد
    یك درخت می تواند آغاز یك جنگل باشد
    یك پرنده می تواند نوید بخش بهار باشد
    یك لبخند میتواند سرآغاز یك دوستی باشد
    یك دست دادن روح انسان را بزرگ میكند
    یك ستاره میتواند كشتی را در دریا راهنمایی كند
    یك سخن می تواند چارچوب هدف را مشخص كند
    یك رای میتواند سرنوشت یك ملت را عوض كنند
    یك پرتو كوچك آفتاب میتواند اتاقی را روشن كند
    یك شمع میتواند تاریكی را از میان ببرد
    یك خنده میتواند افسردگی را محو كند
    یك امید روحیه را بالا می برد


    من کویر خسته ام تویی نم نم بارون
    دلم برات تنگ شده کجائی ای مهربون . .
    وفادار
    خيلي متن قشنگي داشت بغض گلويم را گرفت چقدر سخته...
    خيلي سخته..
    می‌نويسم از تو

    شبي از پشت يك تنهايي نمناك و باراني تو را با لهجه ي گل هاي نيلوفر صداكردم
    تمام شب براي باطراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهايت دعا كردم
    پس ازِ يك جستجوي نقره اي در كوچه هاي آبي احساس تو را از بين گل هايي كه در تنهايي ام روييدبا حسرت جدا كردم و تو در پاسخ آبي ترين موج تمناي دلم گفتي دلم حيران و سرگردان چشماني ست رويايي...
    و من تنها براي ديدن زيبايي آن چشم تو را در دشتي از تنهايي وحسرت رها كردم
    همين بود آخرين حرفت و من بعد از عبور تلخ و غمگينت حريم چشمهايم را به روي اشكي از جنس غروب ساكت و نارنجي خورشيد وا كردم
    نمي دانم چرا رفتي؟
    نمي دانم چرا ، شايد خطا كردم
    و تو بي آن كه فكر غربت چشمان من باشي
    نمي دانم كجا ، تا كي ، براي چه ،
    ولي رفتي و بعد از رفتنت باران چه معصومانه مي باريد
    نمي دانم چرا ؟ شايد به رسم و عادت پروانگي مان باز براي شاديو خوشبختي باغ قشنگ آرزوهايت دعا كردم
    من بي پناهم تو بي گناهي

    دل به تو دادم ، چه اشتباهي

    از تو كشيدم شكل كبوتر

    نقاشي ام رو بگذار و بگذر

    تو اين نبودي، من بد كشيدم

    آخه دلت رو هرگز نديدم

    توبي گناهي، من بي پناهم

    ايمن بماني از اشك و آهم
    كاش مي شد گريه را تهديد كرد

    مدت لبخند را تمديد كرد

    كاش مي شد در ميان لحظه ها

    لحظه ي ديدار را نزديك كرد


    میانِ آدمـــک هایِ هـــــزار رنـــــگ…

    دلباخته یک رنـــگی او شدم

    افــسوس…

    گذر زمان بیرنـــگش کرد

    کم رنگ…

    وکم رنگ تر…..

    وآخـــ ـــــر

    مــَــــــحـــــــــو
    دختری به کوروش کبیر گفت:من عاشقت هستم....

    کوروش گفت:

    لیاقت شما برادرم است که از من زیباتر است و پشت سره شما ایستاده.

    دخترک برگشت و دید کسی‌ نیست.

    کوروش گفت:

    اگر عاشق بودی پشت سرت را نگاه نمی‌کردی
    کاش میفهمیدی

    اونی که برای به دست آوردن محبت تو

    حاضره تنش رو در اختیارت بذاره
    ...
    فاحشه نیست

    و اونی که بخاطر به دنبال خودش کشوندن تو

    تنش رو ازت میدزده

    باکره نیست...

    من به فاحشه بودن ذهن زنان باکره

    و باکره بودن ذهن زنان فاحشه ایمان دارم

    دكتر شریعتی
    بنـــد دلـــم را
    به بند کفـــش هایت گـــره زده بودم
    که هر جـــا رفتـی
    دلــم را با خود ببری
    غــــافل از اینکه
    تو پـــا برهنـــه می روی
    و بی خبــــر


    کاش فقط یک نفر بود که وقتی بغض میکردم بغلم میکردو میگفت ،گریه کنی میکشتمتا ... !
    بآورتـــ بِشَود یآ نـﮧ


    روزﮮ مـﮯ رسُد کـﮧ دِلَتــ برآﮮ هیچ کَس؛


    بـﮧ اَندآزه ﮮ مَـטּ تَنگــ نَـפֿوآهَد شُد


    برآی نِگآه کَردَنمـــ


    כֿـَندیدنمـــ


    اَذیتـــ کردَنمــــ


    برآی تَمآم لَحظآتـﮯ کـﮧ دَر کـ ـنارَم دآشتی


    روزﮮ خوآهد رسید کـﮧ در حَسرَت تِکرآر دوبآره مَـטּ خوآهـﮯ بود


    می دآنم روزﮮ کـﮧ نبآشَم "هیچکَس تکرآر مـטּ نخوآهد شُد


    چــقدر دزدیــدنِ نگــاه ِ تــو


    از چشــمان ِ تــو


    لــذت بخــش اســت!


    گــویــی تیــله ای


    از چشــمم بــه دلــم مــی افتــد!


    بـــانـــو!


    بــا مــردی کــه تیــله هــای


    بسیــار دارد،

    مــی آیــی؟


    امـشبـ هـیچـی نـمے خـوآهـم !

    نـه آغـوشـتـ رآ

    نـه نـوازش عـآشقـآنـه اتـ رآ

    نـه بـوسـه هـآے شـیریـنتـ...

    فقـطـ بـیـآ

    مےخـوآهـم تـآ سحـر بـه چشـمـآن زیبــــایتـ خیـره بـمــآنـم

    هـمیـن کـآفـی استـ

    بـرآے آرامـش قلبـــ بــی قـرآرم

    تـو فقـط بـیــآ . . .
    هَمیشـِـــہ آز آمَدن "ن" بَر سر "کَلـــِـــــمآت" می تَرســـَــمـ.


    نَــ دآشتـــَـن تُو...


    نـَـ بُودَنـــ تُو...


    نــَ مآندَنــــ تُو...



    کآشـــ آیــن بآر حدآقل "دلِ وآژه" برآیــَــمـ مــی سُوختـــــــــ


    و خَبــَر میــــدآد آز "نـَـ رفتــــن" تُو


    هـــــــر نفـــس ،

    درد اســـت که میکشـــم !!!

    ای کــاش یا بـــــــــــودی ،

    یـــــا اصـــلا نبودی !!!

    ایـــــن که هســـتی

    و کنــــارم نیســــتی ...
    دیـــــــــوانه ام میکنــــــــــد . . . .


    ایـن بـی تــفـآوتـیهـآ...



    ایــن بـی خــَـبــَـری هــآ...



    گــآهی دیــدآر از ســَـر اجـبـآر...



    نــَـبـودَن هآ ... نـَـدیــدَن هــآ ....



    یــَـعـنـی بــُـرو ...!



    گـــآهــی چـِـقــَـدر خِــنـگ مـیـشــویـم ...!
    ◄►בلتنگتـــ ڪـﮧ مے شوم



    פֿوבم را בر آینـﮧ مے بینم



    و בر چشمـانـم



    تــو را تماشا مے ڪنم



    ڪی مے شود



    از آب و آینـﮧ ها برخیزے



    و پیش בست هاے פֿـالیـم



    بنشیــنے (؟)ܓܨ............................
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا