الی میگه


.....بامن راحت باش سیا خردادیا رک وبی پرده اند ..بگو قضیه چیه؟؟



سینا که تمومه ..میرم شیراز میکشمش


..بعد از کشتن سینا باید بیام سراغ توو
..رک گفتم دیگه اگه دستم میرسید میرفتم شیراز باهمین دستام خفه ش میکردم 



حقته عصبی میکنی دیگه..




..خب بذار بیاد تازه سیا میترسه خو من چجوری برخورد کنم باهاش؟